گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰

 

به چشمم تا خیال لعل آن قصاب می‌گردد

دمادم در اشک من به خون ناب می‌گردد

دمادم سجده می‌آرم من بیدل به هر ساعت

خیال طاق ابروی توام محراب می‌گردد

همی‌گردد خیال رویت اندر خانه چشمم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۲

 

دل سنگ از شکست دانه من آب می‌گردد

ز عاجزنالی من آسیا گرداب می‌گردد

زبال افشانی پروانه می‌ریزم ز یکدیگر

سرشک شمع در ویرانه‌ام سیلاب می‌گردد

زلال جویبار تیغ او خاصیتی دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۳

 

ز دامان ترم ریگ روان سیراب می‌گردد

نمک در دیده من پرده‌های خواب می‌گردد

چه کفر نعمت از من در وجود آمد نمی‌دانم

که در پیمانهٔ من خون شراب ناب می‌گردد

چنان از نالهٔ من بیستون را دل به درد آمد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۴

 

ز آهم بیستون سرچشمهٔ سیماب می‌گردد

دل آهن زبرق تیشه من آب می‌گردد

درین دریا نه تنها قطره سر از پا نمی‌داند

زبان موج می‌پیچد، سرگرداب می‌گردد

به داد حق قناعت کن که با اکسیر خرسندی

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

ز اشک گرم من آتش کباب می‌گردد

چه آتشی است که در دیده آب می‌گردد

نگاه نرگس مست که در کمین منست؟

که صبر در دل من اضطراب می‌گردد

خراب میکدة عشوه‌ای شوم کانجا

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۹

 

اگر بیند بخوابم، نرگسش بی‌خواب می‌گردد

اگر با زلف گویم حال دل، بی‌تاب می‌گردد

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰

 

فلک از ناله شبهای من بی تاب می گردد

زمین از بی قراری های من سیماب می گردد

اگر شیخ از ته دل در رکوع حق شود قایم

قد خم گشته او حلقه محراب می گردد

به زیر آسمان از تنگدستی خانه یی دارم

[...]

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۷

 

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد

که از شبنم به چشم لاله و گل آب می‌گردد

دلیل عاجزان با درد دارد نسبت خاصی

غرور سجده مایل صورت محراب می‌گردد

کف خاکستری بر چهره دارد شعلهٔ شوقم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۸

 

سیه مستی به دور ساغرت بیتاب می‌گردد

به‌ عرض سرمه‌ گرد چشم ‌مستت ‌خواب می‌گردد

کمین عشرتی دارد اما ساز اشکی‌ کو

درین ‌گلشن چو شبنم ‌گل‌ کند مهتاب می‌گردد

ضعیفی مایهٔ شوق سجودم در بغل دارد

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

ز آهم بیستون چرخ، آتش تاب می‌گردد

ز برق تیشهٔ من کوه آهن آب می‌گردد

ز بس در خود پی آن گوهر نایاب می‌گردم

گریبان من از سرگشتگی گرداب می‌گردد

به یاد روی آن گل‌پیرهن شب چون کشم آهی

[...]

حزین لاهیجی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

زمین از اشک سرگردان من گرداب می‌گردد

زمان از ناله‌های زار من سیماب می‌گردد

مگر خورشید در این صبح با گل گرم سر کرده

که از گستاخیش در چشم شبنم آب می‌گردد

به چشم طالع ما سودهٔ الماس اگر پاشی

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode