گنجور

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۱ - در توصیف بهار استانبول

 

بتا دیشب در آن کشتی که بردی بر مدا ما را

نمی‌دانم خدا می‌بردمان یا ناخدا ما را

همی‌دانم که راند از آن خطر، دیشب خدا ما را

ندیدی چون کشاندی سیل موج، از هرکجا ما را

بهر غلتاندن کشتی، نمودی جابه‌جا ما را

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۲ - مدح (موسم نوروزی و اثرات مصفای آن در عالم، خاصه در استانبول و تعریف منظره زیبای سحرگاهی مدا)

 

چو فردا روز نوروز است و نوروز جهان آید

رود این سال فرتوت و یکی سال جوان آید

از این خوابم چنین یابم که سالی خوش روان آید

که آن نامهربان یارم، به خوابم مهربان آید

اگرچه من حکیمم این سخن لَغوَم گمان آید

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۳ - تعریف منظره زیبای سحرگاهی مدا

 

بیا ای صبح نوروزی، نظر کن منظر ما را

ز دامان «مدا» بنگر فضایی بس مصفا را

ز نور تازه خورشید، فرش سرخ دریا را

عمارت «قزل طورپاق» از این پرتو مطلا را

همه باغات تازه سبز در اطراف آنجا را

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۴ - بیان رسوم و عادات نوروزی ایرانیان در روزگار باستان

 

به مانند چنین روزی، به پیشین‌عهد در ایران

به نام پاک شَت زرتشت، سبزه در چمنزاران

مقدس بوده است و مرزبان، در مرز با یاران

نشستندی و خواندندی، ثنای هرمزآثاران

که خود این سبز نوروزی ما رسمی است زآن دوران

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۵ - تبریک عید متضمن ستایش اعلی حضرتان پادشاه عثمانی و ایران خلدالله ملکها و مدح نظام السلطنه مافی

 

تو گر آیی و گر نایی، روم من خود به کار خود

به حکم رسم نوروزی و مرسوم دیار خود

صراحی را نشانی، چون رفیقی در کنار خود

وز او دستور خواهم در قرار عشق یار خود

بدو این سال نو سازم، محول کار و بار خود

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۶ - سخن در اتحاد و یگانگی ایرانیان و ترکان و پیروزی این دو ملت در سایه اتحاد و یگانگی

 

نگارینا! من آن خواهم که با توفیق یزدانی

همان مهری که مابین من و تو هست میدانی

شود تولید بین ما هر ایرانی و عثمانی

همان روز است می‌بینم، تبه این شاه ظلمانی

ز ظل (طلعت) و (انور) فضای شرق نورانی

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نوروزی نامه » بخش ۷ - دفاع از نوروزی نامه

 

ندارم شکوه‌ای از عشق، در دل آتشی دارم

که من از پرتو این آتش است ار تابشی دارم

مبادا ای طبیب، اندر علاج من بیندیشی

که من حال خوشی، در سایه این ناخوشی دارم

بلی عشق است کآسایش رباید، از جهان لیکن

[...]

میرزاده عشقی
 
 
sunny dark_mode