گنجور

 
میرزاده عشقی

به مانند چنین روزی، به پیشین‌عهد در ایران

به نام پاک شَت زرتشت، سبزه در چمنزاران

مقدس بوده است و مرزبان، در مرز با یاران

نشستندی و خواندندی، ثنای هرمزآثاران

که خود این سبز نوروزی ما رسمی است زآن دوران

که ای سبزه فراوانمان نما، این سال نوروزی

به زیور ساحت آتشکده، چون حجله کردندی

ز عشق هرمز آن حجله، به آتش سجده بردندی

به نام پادشاه عصر و آن پس باده خوردندی

به لشکر نیزه دادندی و کشورْشان سپردندی

بلی این سان نیاکانْمان، جهان را سر ببردندی

که دائم نامشان بودی، قرین با فتح و فیروزی

نگارینا! تو خود ترکی و دانی رسم ترکان را

که نیز این عید نوروزی، بود عیدی هم آنان را

سرانگشتی بزن: اوراق تاریخ نیاکان را

گرفتندی و در عیش و خوشی، آن روز ایشان را

چه خوش کردندی، این الحاح را بنده‌پرستان را

گذشتی و همه کس را، بُدی آن روز بهروزی

بیا یارا که هان هم، چون به سر آورد عمرش دی

همه ایرانیان نوروز را، از یادبود کی

به پا سازند از مازندران تا شوش و ملک ری

بساط هفت‌سین چینند و بنشینند دور وی

همه از شوق سال نو به لب گیرند جام می

که می خوش باد امروز و مبارک باد نوروزی