عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۴ - در تجلی جلال و ناپدید شدن اشیاء فرماید
بچشم سر جمال من نبیند
چه گر بسیار درخلوت نشیند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید
بسی در ماتم صورت نشیند
که تا آخر دمی معنی گزیند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۷۵ - دروحدت صرف و یکتائی ذات و صفات فرماید
ز نور خویش نابودی گزیند
بجز یکی حقیقت حق نبیند
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۰ - در جواب دادن حسین منصور بایزید را قدّس اللّه روحهما فرماید
بداند راز چون منصور بیند
درون خانقه با او نشیند
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۳ - در نشانی دادن جوهر حقیقت فرماید
غم جانان خورد در خون نشیند
بجز او در همه غیری نبیند
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند
ز تقوی باطنت پاکی گزیند
اگر دید تو جز باکی نه بیند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو
چرا گل دامن از بلبل نچیند
که هر دم بر گلی دیگر نشیند
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۷ - در تحقیق عیسی و دجال
که چشم چپ جز از دنیا نبیند
چو دنیا دید هم دنیا گزیند
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۰ - جمشید و سفر دریا
هر آنکس کو در این دریا نشیند
طریقی جز فرورفتن نبیند
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۱۸ - حدیث گفتن قاصد با معشوق
نمیگویم که در پیشت نشیند
بهل تا یکدم از دورت ببیند
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۵ - در صفت حال
از این منزل هرآنکو بر نشیند
کسش دیگر در این منزل نبیند
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱۶
همه شحمی و لحم ای شوخ قصاب
خوش آن کو چون تو باری برگزیند
اگر اسب تو هرگز جو نیابد
ز ضعف و لاغری کی رنج بیند
تو هرگاهی که بر وی می نشینی
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۹ - در تبرک جستن به ذکر خواجه که به مقتضای عند ذکرالصالحین تنزل الرحمة ذکر او سرمایه استنزال رحمت نور شهود است و پیرایه استخلاص از رحمت ظهور وجود
ز مشتی خاک کاندر راه بیند
به دامانش کجا گردی نشیند
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۶ - در صفت و نسب زلیخا که مغرب از طلوع آفتاب جمالش مشرق گشته بود بلکه به هزار درجه از آن گذشته
به وی هر کس که همزانو نشیند
رخ دولت در آن آیینه بیند
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۳۸ - به معرض بیع درآوردن مالک یوسف را علیه السلام و خریدن زلیخا وی را به اضعاف آنچه دیگران می خریدند
کی از نقد خود آن کس بهره بیند
که عیسی بدهد و خر مهره چیند