امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۶ - آغاز انشعاب عشقهٔ عشق خضر خان از شاخ سبز و تر دول رانی
چو «کرن» از ردهٔ بخت پریشان
حمایت جوی بود از سوی ایشان
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۶ - آغاز انشعاب عشقهٔ عشق خضر خان از شاخ سبز و تر دول رانی
چو باد تند زد ناگه بر ایشان
همه جمعیت خس شد پریشان
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۸ - مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حملهای زیر و زبر کردن چنان لشکر
قوی شد زین گمان دلهای ایشان
که مانا جمع دشمن شد پریشان
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶٣
پریشان باد هر کو خاطری را
ز فعل خویشتن دارد پریشان
اگر بازی ز صیدی برکند پر
پدید آرد قضا در هر پریش آن
گروهی را که ایذا گشت عادت
[...]
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۶ - التعظیم لامر الله و الشفقه علی خلق الله
مگو غیب کسان ور زانکه ایشان
کنندت عیب کمتر شو پریشان
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۷ - بیتابی جمشید در فراق خورشید
میان بزمگه گلها پریشان
عنا دل نوحه گر بر حال ایشان
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۲۲ - آمدن رسولان پادشاهان اطراف غیر از مصر به خواستگاری زلیخا و تنگدل گشتن وی از نومیدی آن
کجا گردد تو را خاطر پریشان
که من باشم یکی دیگر ازیشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب
چو زلف دلبران دایم پریشان
غم بیگانه و اندوه خویشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
که رسم این بود اندر دین ایشان
که می بودند بر آیین پیشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان
چو خسرو این سخن بشنید ازیشان
به کار خود به غایت شد پریشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹ - رفتن شاپور به ارمن به طلب شیرین
نه از بیگانه روزی نی زخویشان
مگردا، خاطر جمعت پریشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۰ - قصه فرهاد
دل شیرین ازین بودی پریشان
که از وی دور بودی شیر میشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۷ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو
چنان شد مرگ، کز بخت پریشان
نمی یارست گشتن گرد ایشان
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز
مگرد از کشتن خسرو پریشان
ببین یک یک همه احوال پیشان
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - ایضا فی مدحه
سخن را مابقی اینست کایشان
نباشند این زمان خاطر پریشان
وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
خوشا ایام وصل مهرکیشان
کجا رفتند ایشان ، یاد از ایشان
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۱۴ - صفت بهار و شرح حال خویش در زندان و خاتمه
چو زندان دخمهٔ زردشت کیشان
کهن سردابهٔ دیر کشیشان
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن
چو دارم نسبتی من هم به ایشان
نمودم یاد آن جمع پریشان
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر
مپرس از دوری من حال خویشان
خبر دارم من از احوال ایشان