گنجور

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل

 

چنان کن از تفکر عقل و تمییز

که در عالم یکی بینی همه چیز

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

گرت در جام خود خونیست برخیز

ز چشم خون‌فشان بر خاک ما ریز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

چو اصلش بی نهایت بود او نیز

وجود بی نهایت خواست یک چیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲ - در نعت سیدالمرسلین خاتم النبیین صلی اللّه علیه و آله و سلم

 

چو سنگت میزند اعدای ناچیز

بزن هم سنگ دل هم سنگ را نیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چو جان در آستینش شد دلاویز

علم زد عشق او چون آتش تیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

گلی تو او لبی دارد شکر ریز

تو بیماری بشکّر گل درآمیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چونوشد نوبت روز دلاویز

برآمد نعرهٔ مرغان شب خیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

وگر گویم که بر بام آی و برخیز

برافروزی و چون آتش شوی تیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

گهی باشد دو بادامت شکر خیز

گهی گردد دو گلبرگت عرق ریز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن

 

که دید آخر چنین چشمی فسون خیز

که دست غمزه بگشاید بخونریز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۰ - پاسخ دادن هرمز دایه را

 

هزاران اشک خون آلود نوخیز

فرو بارید از مژگان سرتیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

بگل گفت ای دو یاقوتت شکرریز

ز مخموری دو بادامت سحرخیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

بمهر من نیابی جز شکر چیز

بمهر درج من منگرد گر نیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

نه چندان یافتند آن قوم هر چیز

که حاجتشان بود هرگز دگر نیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

چه سازم دم ببندم از همه چیز

اگر صبح امیدم دم دهد نیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

چو روشن گشت روز آن شاه شب خیز

ندید از تیره بختی گرد شبدیز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

چو هر یک مست افتادند، برخیز

بران مستان شبیخون آر و خون ریز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۸ - رسیدن نامهٔ گل به خسرو و زاری کردن او و رفتن در پی گل به اسپاهان

 

بزودی نزد خسرو شد که هین خیز

بخواری خون مستان بر زمین ریز

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ

 

ز دست افتاده‌ام‌، از جای برخیز

مرا زین شهر بگریزان و بگریز

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode