اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
اگر پروانه وش مرغی پریدی
جز آتش منزل دیگر ندیدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
به چشم از بوته خاری رسیدی
تل خاکستری بود از شهیدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
در آن وادی که گل ز آتش دمیدی
زبان طعنه بر آتش کشیدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
گر از ضعفش نفس بر خود دمیدی
دگر خود را بجای خود ندیدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۹ - زاری شمع از فراق پروانه
دلش از بسکه سوز سینه دیدی
کبابی شد کزو روغن چکیدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۹ - زاری شمع از فراق پروانه
اگر دستش به پیراهن رسیدی
بسان غنچه اش صد جا دریدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۳۰ - بیمار شدن شمع و شکایت کردن از فلک
وجود نازکش چون تب کشیدی
عرق همچون گل از رویش چکیدی

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۴۱ - دلالت کردن نور، پروانه را بسوی شمع
چو ماندی از پریدن میدویدی
به ره چون مرغ بسمل می طپیدی

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲
دلا در عاشقی برگو چه دیدی
که درد عشق را برجان خریدی
بصحرای طلب عمری برفتی
نشان کو گر بمطلوبت رسیدی
چو دلبر دیده جانا نگوئی
[...]

وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیتابی ناظر از شعلهٔ جدایی و اضطراب نمودن از داغ بینوایی و خویشتن را بر مشق جنون داشتن و شرح درون خویش بر چهرهٔ معلم نگاشتن
ز مکتب هر زمان بیرون دویدی
فغان از درد محرومی کشیدی

وحشی بافقی » ناظر و منظور » یاد نمودن ناظر از بزم آشنایی و ناله کردن از اندوه جدایی و شکایت بخت نامساعد بر زبان آوردن و حکایت طالع نامناسب بیان کردن
شبی دارم سیاه از ناامیدی
بده از صبح وصلت رو سفیدی

وحشی بافقی » ناظر و منظور » گرمی شعلهٔ آفتاب در عالم فتادن و مرغ آبی از غایت گرما منقار از هم گشادن و رفتن شاهزاده از مصر به سبزهزاری که از لطف نسیم او روح مسیحا تازه گشتی و با فیض چشمهسارش خضر از آب زندگانی گذشتی
اگر مژگان کس بر هم رسیدی
به سد فرسنگ از آن جنبش رمیدی

وحشی بافقی » ناظر و منظور » رفتن شاهزاده منظور به شکار و باز را بر کبک انداختن و شام فراق ناظر را به صبح وصال مبدل ساختن
فغان زین تیره شام ناامیدی
که در وی نیست امید سفیدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۹ - گفتار در نکویی خموشی و عشق
اگر رنج قفس در خواب دیدی
چو بوتیمار سر در پر کشیدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۷ - گفتار در رفتار خادمان شیرین به طلب نزهتگاه دلنشین و پیدا نمودن دشت بیستون و خبردادن شیرین را
اگر مرغی به شاخش آرمیدی
گشادی سایهاش بال و پریدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۲۲ - گفتار درآوردن خادمان شیرین فرهاد را در نزد آن ماه جبین و دلربایی آن نازنین از فرهاد
به خرم لاله زاری چون رسیدی
ستادی لختی و جامی کشیدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
به یک تلخی که از شیرین چشیدی
به درد خود ز شکر چاره دیدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
نه آن شیرین بود شیرین که دیدی
که گر کوه بلا دیدی کشیدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
مرا خود یک نظر افزون ندیدی
چسان این صورت دلکش کشیدی

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۸ - در بیان وصل و هجران نکویان و رفتن شیرین به تماشای بیستون
ز صورت های بی معنی رمیدی
چنان دیدی که در معنی رسیدی
