نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم
در آن مینوی میناگون چمیدند
فلک را رشته در مینا کشیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
پرستاران برِ شیرین دویدند
بگفتند آن چه از کهبد شنیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
بسی چون سایه دنبالش دویدند
ز سایه در گذر گردش ندیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
سپه چون پاسخ بانو شنیدند
به از فرمانبری کاری ندیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۸ - رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو
عملداران برابر میدویدند
زر و دیبا به خدمت میکشیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - آگاهی خسرو از مرگ پدر
دو مرواریدش از مینا بریدند
به جای رشته در سوزن کشیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۵ - به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
ز هر سو لشگری نو میرسیدند
به گرد هر دو صف برمیکشیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
چو در بازیگه میدان رسیدند
پریرویان ز شادی میپریدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
دگر روز آستانبوسان دویدند
به درگاه ملک صف برکشیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
به هندیتیغ هر کس را که دیدند
سرش چون طرهٔ هندو بریدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
طرفداران که صف در صف کشیدند
ز هیبت پشت پای خویش دیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار
چو شاه آمد نگهبانان دویدند
زر افشاندند و دیباها کشیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را
به هر گنجینهای یک یک رسیدند
متاعی را که ظاهر بود دیدند
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو
تو آن سنگین دلان را بین که دیدند
به تایید الهی نگرویدند
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم
تمام انبیا این عز ندیدند
ز تو گفتند کل وز تو شنیدند
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
چو اصحاب اندر آن مشهد رسیدند
فرو برده یکی خاکش بدیدند
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بسی رفتند و گفتند و شنیدند
که تا هر دو بدریائی رسیدند
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
چو بیکاران آن کشتیم دیدند
بشهوة جمله مهر من گزیدند
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
شه و لشکر چو گفتارش شنیدند
کرامات و مقاماتش بدیدند
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
شدند آخر بسی منزل بریدند
دران ده سوی آن منزل رسیدند