امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۸ - صفت ماهتابی که پیش از مهر روشن پردهٔ ابر حیا بر رو کشیده
فلک نوری که گرد آورده از مهر
از آن گلگونه کرده ماه را چهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۱ - صفت آرایش شهر و کشور، چون عروس، از برای تزویج شاه و شاهزادهٔ بی جفت، خضرخان، زادت خضره راسه، و شاهت وجه العدو بباسه!
اشارت کرد تا در گردش دهر
بیارایند یک سر کشور و شهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
چو وقت آمد کزان کامش بود بهر
بکان آن شربتش روزی شد از دهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۴ - رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
مکن چندان برادر زاده را مهر
که یک سو تابی از فرزند خود چهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۵ - خراب گشتن مجلس خانی از گردش دور مدام، و خفتن بخت بیدار خضر خان، به پریشانی این دولت در واقعه دیدن و تعبیر آن خواب پریشان از دل خسرو خستن
ستد فرمانی از فرماندهٔ دهر
چو ماری هر خطش دیباچهٔ زهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
خطائی کرد دوران جفا بهر
که چون نقش خطا حک کردش از دهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۶ - راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
بر آئین الاقان یک شب از شهر
رسید آنجا که بد شه زادهٔ دهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۷ - عزم سلطان عالم سوی عالم دیگر، و سلب کردن کافور مجبوب رجولیت فحول ملک و به روشنائی در چشم ملوک نشستن، و دیده قرة العین علائی را، کافور وام گردانیدن، و در آن قصاص، دیده و سر به هم باد دادن!
چرا باید گرفت آن کشور و شهر
کزان ندهند بیش از چار گز بهر؟
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
که چون سلطان مبارک شاه بی مهر
ز تلخی، گشت، بر خویشان، ترش چهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۸ - کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
به عشق آویز وزان سرمایه جو بهر
که فارغ گردی از نیک و بد دهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۹ - بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!
وصیت اینست کاندر گلشن دهر
بنات شکرین بشناسی از زهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۱ - حکایت
دو مایه حاصل شعر است در دهر:
بهر دو نیست امید زمان بهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه
اگر خود پرسد از ما بانوی دهر
بگوئیم آنچه داریم از جهان بهر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - بیتی چند از عتاب نامهٔ خسرو به شیرین
نه از کوی تو زان برتافتم چهر
که دل بی میل شد یا طبع بی مهر
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۹ - قاعده در شناخت عوالم پنهان و شرایط عروج بدان عوالم
چو خورشیدِ نهان بنمایدت چهر
نماند نورِ ناهید و مه و مهر
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۳۳ - جواب دادن حورزاد جمشید را
پریشان از جفای گردش دهر
همی گردید مسکین گرد آن شهر
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۰ - رفتن جمشید به دژ خورشید و دیدن او
کواکب کرده پنهان از فلک چهر
تو پنداری پرید از آسمان مهر
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۳ - آمدن شادیشاه به خواستگاری خورشید
همه ره شهد می آمیخت با زهر
همی راندند با هم تا در شهر
سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۹ - غزل
شبست اکنون و از شب رفته یک بهر
رهی دورست ازین جا تا در شهر