گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۷

 

خدایا رحمت خود را به من ده

دریدی پیرهن تو پیرهن ده

مرا صفرای تو سرگشته کرده‌ست

ز لطف خود مرا صفراشکن ده

اگر عالم به غم خوردن به پای است

[...]

مولانا
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۱۹ - گفتار در بیرون آمدن شیرین از مشکوی خسرو

 

گره در گوشهٔ ابرو فکنده

دهان تنگ بسته راه خنده

وحشی بافقی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در قحط سال

 

چو اسبان عرب، تند و جهنده

ندیده هیچ کس اسب پرنده

سلیم تهرانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۹ - در تعریف قصاب پسر گوید

 

نمی گیرد خبر از حال بنده

نگویم راز خود تا پوست کنده

سیدای نسفی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت

 

درنگم زان بود ای نیم زنده

که چون میخ حیاتت گشت کنده

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷

 

یکی گوید که با این ریش گنده

چسان بیرون روم از خانه بنده

یغمای جندقی
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۱۲۳

 

گلستانی که هر برگ گلش را

هزاران گلشن خلدست بنده

روان اهل معنی تا قیامت

به بوی روح‌بخش اوست زنده

قاآنی
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۲

 

بگویم صاف و پاک و پوست کنده

که علت چیست می‌ترسی ز بنده

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - از تهران تا قمصر

 

بگفت آری‌! به خون‌سردی و خنده

ولی غافل ز خون گرم بنده

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode