دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹
نگه کن آب و یخ در آبگینه
فروزان هر سه همچون شمع روشن
گدازیده یکی دو تا فسرده
بیک لون این سه گوهر بین ملون
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶
غریبی می چه خواهد یارب از من؟
که با من روز و شب بسته است دامن
غریبی دوستی با من گرفتهاست
مرا از دوستی گشتهاست دشمن
ز دشمن رست هر کو جست لیکن
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
همیدون شخّهای کوه قارن
به چشمش همچنان آید که گلشن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
یکی دیگر به ارّان رفت و ارمن
فگند اندر دیار روم شیون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴ - گفتار اندر ستایش خواجه ابو نصر منصور بن مهمد
کم آزار است و بر مردم فروتن
مرو را لاجرم کس نیست دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷ - برون آمدن سلطان از اصفهان و داستان گویندهء کتاب
چو بشنود این سخنها خواجه از من
مرا بر سر نهاد از فخر گرزن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۴ - خبردار شدن موبد از خواستن ویرو ویس را و رفتن به جنگ
کنون در خانهٔ ویروی و قارن
ز چشم بد برآید کام دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
ز پیش آنکه بی جان گشت یک تن
همی کرد از شگفتی بوق شیون
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
گرامی باب ویسه گُرد قارن
به زاری کشته شد بر دست دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۶ - اندر صفت جنگ موبد و ویرو
درخت زندگانی رسته از تن
به پیشش پرده گشته خود و جوشن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس
چرا من جان ندادم پیش قارن
ز پیش از آنکه دیدم کام دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را
گشاد آن سیمتن را علت از تن
به خون آلوده شد آزاده سوسن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
که من یک سال نسپارم بدو تن
بپرهیزم ز پادفراه دشمن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
همی تا بسته ماندی بند آهن
ز بندش بسته ماندی مرد بر زن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
زن مسکین فروتن مرد برتن
کمان سر کشی آهحته برزن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
نه او خواهش پذیرد هرگز از من
نه آغارش پذیرد ز آب آهن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
دل اندر مهر، میبرهنجد از تن
چنان چون سنگ مغناطیس زاهن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۸ - دیدن ویس رامین را و عاشق شدن بر او
نشاندش بر میان بام گلشن
نهاده چشم بر سوراخ روزن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را
هزاران آفرین بر جان قارن
که از پشت آمدش این ماه روشن
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
چنان کز شب برآری روز روشن
ازین محنت برآری شادی من