نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - در پژوهش این کتاب
چو شد نقاش این بتخانه دستم
جز آرایش بر او نقشی نبستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۳ - پیدا شدن شاپور
در این صورت بدانسان مهر بستم
که گوئی روز و شب صورت پرستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
به دستان میفریبندم نه مستم
نیارند از ره دستان به دستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
رها کن تا در این محنت که هستم
خدای خویشتن را میپرستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۸ - کوه کندن فرهاد و زاری او
من اندر دست تو چون کاه پستم
وگرنه کوه عاجز شد ز دستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۹ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
و گر بالای مه باشد نشستم
شهنشه را کمینه زیردستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۱ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
چو سبزه لب به شیر برف شستم
چو گل بر چشمههای سرد رستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۱ - سرود گفتن باربد از زبان خسرو
چو بیزلف تو بیدل بود دستم
دل خود را به زلفت باز بستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۲ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین
ترا گر دست بالا میپرستم
به حکم زیر دستی زیر دستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو
بدو گفتا من آن پولاد دستم
که دینت را بدین خواری شکستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
طلسم خویش را از هم گسستم
بهر بیتی نشانی باز بستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را
قیام خدمتش را نقش بستم
چو گفت اقبال او بنشین نشستم

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸
درآمد دوش ترک نیم مستم
به ترکی برد دین و دل ز دستم
دلم برخاست دینم رفت از دست
کنون من بی دل و بی دین نشستم
چو آتش شیشهای می پیشم آورد
[...]

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱
مرا قلاش میخوانند، هستم
من از دردی کشان نیم مستم
نمیگویم ز مستی توبه کردم
هر آن توبه کزان کردم، شکستم
ملامت آن زمان بر خود گرفتم
[...]

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت مرتضی رضی الله عنه
که لو کشف الغطا دادست دستم
خدا را تا نبینم کی پرستم

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
که تا چون داد دست اینجا نشستم
شبانروزی خدا را میپرستم

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱۰) حکایت دیوانه و نماز جمعه
خطیبش گفت چون تکبیر بستم
دهی مِلکست جائی دور دستم

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول
چنین گفت او که دست از جان بشستم
هلاک خویش شد حالی درستم

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
ولی من کز دل و جان حق پرستم
بر آتش در نگر این لحظه دستم
