فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
ز فرمان تو خشنودیت جستم
چنین آزاد مردی را ببستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
کنون امید در کار تو بستم
مگر گیری درین آسیب دستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۲ - باز گشتن شاه موبد از کهستان به خراسان
ترا از بهر رامین می پرستم
که دل در مهر آن بی مهر بستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد
کنون از پشت رخش کین بجستم
به خنگ مهربانی بر نشستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
کنون اینجا که هستم تندرستم
ز ویسه شادم و از باده مستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
ببوسیدی دلیری هر دو دستم
ز بس که گردن گردان شکستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۶ - نامه نوشتین رامین به ویس و بیزارى نمودن
به آب صابری دل را بشستم
به کام خویش جفت نیک جستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
چو بازرگان به دریا در نشستم
ز دریا گوهر شهوار جستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
نه تو مستی که من نادان و مستم
که بر باد تو در دریا نشستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
کنون از شورش دریا برستم
دل از اومید بیهوره بشستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۲ - پاسخ دادن رامین ویس را
گناه دی بشد با دی ز دستم
تو فردا بین که مهرت چون پرستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را
دل اندر مهر آن بت روی بستم
همی گفتم ز مهر ویس رستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را
ز بیرون گر به رامش می نشستم
نهانی بر فراقت می گرستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۱ - پاسخ دادن ویس رامین را
وفا زان بیش چون باشد که جستم
چه دارم زان وفا جستن به دستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
بدانم دل به نادانی ز دستم
کنون از بیدلی گویی که مستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۸ - آگاه شدن موبد از گنج بردن رامین با ویس
سزد گر من به بد روزی نشستم
که گفتار زنان را کام بستم

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید
ز جود تو همیشه شاد و مستم
تو گویی کیمیا آمد به دستم

باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۹۵
مو آن دل داده یکتا پرستم
که جام شرک و خود بینی شکستم
منم طاهر که در بزم محبت
محمد را کمینه چاکرستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن
اگر دین دارم و گر بت پرستم
بیامرزم بهر نوعی که هستم

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان
مبارک بود طالع نقش بستم
فلک گفتا مبارک باد و هستم
