عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
بدست آرد بجهدش زود هرمز
جز این خود کی تواند بود هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۰ - رزم خسرو با شاه سپاهان و كشته شدن شاه سپاهان
چو دریا دارد از گل چشم هرمز
ز دریا برنگیرد چشم هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه
دران موضع بیاران گفت هرمز
که چندین صید نبود نیز هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۲ - از سر گرفتن قصّه
برید از پای خود آن تیغ هرمز
بپای خود که برّد تیغ هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۶ - از سر گرفتن قصّه
مدار این عاشق خود را تو عاجز
مگر عاشق نبودستی تو هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
دلم بر آتشست از عشق هرمز
ولی چشمم نگردد گرم هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۴ - نامهٔ خسرو به شاپور
چو عقل جمله در مویست عاجز
بکنه حق که یابد راه هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۶ - رسیدن خسرو و گل با هم و رفتن به روم
گرش صد ره بگردانند از عز
نه کم گردد جوی نه بیش هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۶ - رسیدن خسرو و گل با هم و رفتن به روم
چو با ایشان نماند ای مرد عاجز
کجا با تو بماند نیز هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو
ز یک دم تا بمیری خوارو عاجز
بدیگر دم نگردی زنده هرگز
عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو
چه خواهی کرد در جایی که هرگز
کسی قادر نشد ناگشته عاجز
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲ - در نعت حضرت سید المرسلین صلی الله علیه و آله
نیابد هیچکس چون او دگر عز
نباشد مثل او در دهر هرگز
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
حقیقت سالکان در دید او یار
شدند اینجا ز جسم و جان سرافراز
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید
مرا مقصود از این بد سر اسرار
که هیلاجم نمود اینجا دگر باز
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۳ - در حقیقت سرّ منصور و دریافتن اعیان گوید
دو دست خود زد امانش تو مگذار
که تا بنمایدت اینجایگه باز