گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز

 

بر آخر بسته دارد ره‌نوردی

کز او در تک نیابد باد گردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۹ - رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین

 

گرفته سنگهای لاجوردی

ز کسوت‌های گل سرخی و زردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین

 

نشد ممکن که در هیچ آب‌خوردی

بیابیم از پی شبدیز گردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۳ - جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام

 

به نطع کینه‌بر چون پی فشردی

در افکن پیل و شه رخ زن که بردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۵ - نالیدن شیرین در جدایی خسرو

 

به آب زندگانی دست کردی

نهان شد لاجرم کز وی نخوردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی

 

سخن می‌رفتشان در هر نوردی

چنانک آید ز هر گرمی و سردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۱ - تعزیت‌نامهٔ خسرو به شیرین به افسوس

 

غمش می‌خور که خونش هم تو خوردی

عزیزش کن که خوارش هم تو کردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۴ - صفت داد و دهِش خسرو

 

دگر روزی که خوان لاجوردی

گرفتی از تنور صبح زردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۶ - تنها ماندن شیرین و زاری کردن وی

 

چه افتاد؟ ای سپهر لاجوردی

که امشب چون دگر شب‌ها نگردی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۹ - پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو

 

بدو گفت ای پری‌پیکر چه مردی؟

پری گر نیستی اینجا چه گردی؟

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۷ - نامه نبشتن پیغمبر به خسرو

 

زمین از آفرینش هست گردی

وز او این ربع مسکون آبخوردی

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

همه عمر او نخفتی و نخوردی

که تا در هر شبی ختمی نکردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

وگر نه حیلتی سازم به مردی

که حالی زین وثاق آواره گردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

ز صد چاوش پیاپی چوب خوردی

که نه فریاد و نه آشوب کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ

 

شبی در مسجدی شد نیک مردی

که در دین داشت اندک مایه دردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد

 

چو مادر مست دید او را ز دردی

بدو گفت ای پسر آخر چه کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

شهش گفتا چه افتادت که مردی

غلام تست دستش گیر و بُردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۵) حکایت حسین منصور حلاج بر سر دار

 

چو گردون گرد عالم چند گردی

ز خود کامی فراتر شو بمردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۶) حکایت غلبۀ عشق مجنون بر لیلی

 

به صحرا و میان کوه گردی

نترسی از همه عالم بمردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۱) حکایت درخت بریده

 

درختی سبز را ببرید مردی

برو بگذشت ناگه اهل دردی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۵
sunny dark_mode