فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۷ - رسیدن پیگ رامین به مرو شاهجان و آگاه شدن ویس از آن
مرا چون از تو آمد درد شاید
که درمانم کنون هم از تو آید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین
ز بدبختی بجز مرگم نباید
چو من بدبخت را خود مرگ شاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى
مرا خود با فراقت خواب ناید
وگر آید خیالت دَررُباید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۲ - نامهء دوم دوست را به یاد داشتن و خیالش را به خواب دیدن
وگر خورشید بینم چون برآید
مرا خورشید روی تو نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست
ز دیگر کس مرا سودی نیاید
کسی دیگر به جای او نشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
مرا چشم از پی دیدنت باید
وگر دیده نباشد بی تو، شاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى
اگر درد من از جور تو آید
همی تا این فزاید آن فزاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن
چو نامم بشنود شادی فزاید
و یا از بی وفابی خشمش آید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۹ - نامهٔ نهم در شرح زارى نمودن
دری کاو بست بر من او گشاید
گشاینده جز اویم کس نباید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
ببندد ابر و آنگه برگشاید
چرا ابر دلم چندین بپاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس
چو از بالین خزّت سر گراید
ترا جز خاک بالینی نشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
مرا تنها ازیدر رفت باید
که گر لشکر برم با خود نشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
دگر باره مرا خواری نماید
ز ویسه هیچ کامم برنیاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
نه آمرزد مرا نه رخ نماید
نه بر بام آید و نه در گشاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۷ - آگاه شدن ویس از آمدن رامین
سیاهی از شبم آنگه زداید
که ماه بخت من چهره نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
دونده باره هم در سر درآید
برنده تیغ هم کندی نماید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۰ - پاسخ دادن ویس رامین را
نشست خوش ز بهر شاه باید
ترا هر جا که باشد جای شاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۱ - آمدن ویس دگر بار بر روزن و سخن گفتنش با رخش رامین
اگر اومید رنجوری نماید
ز نومیدی بسی آسانی آید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۸ - پاسخ دادن رامین ویس را
شنیدهستم که شب آبستن آید
نداند کس که فردا زو چه زاید
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب
جهان هرگز به حالی بر نپاید
پس هر روز روز دیگر آید