فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز
نه ما گفتیم ما را میهمان کن
پس آنگه دل چنان بر ما گران کن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان
جهان را خاص این صاحبقَران کن
فلک را یار این گیتیستان کن
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۹ - رفتن شیرین به کوه بیستون و مردن اسب وی
به یاد لعل او فرهادِ جانکن
کننده کوه را چون مردِ کانکن
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام
بهر کو مصلحت دانی عیان کن
وگرنه در درون خود نهان کن
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد
اگر کاری کنی همرنگِ جان کن
مکن آن بر سر چوبی، نهان کن
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
بیا و چشم و دل را میهمان کن
وگرنه تیغ گیر وقصد جان کن
عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهینامه » در آغاز آلهی نامه
مرادر حمدِ خود صاحب قران کن
زبان من چو شعر من روان کن
عطار » بلبل نامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
قلم برگیر و راز دل عیان کن
سرآغازش به نام غیب دان کن
عطار » اسرارنامه » بخش پانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
برو جان گیر و ترک این جهان کن
که او گیر و داوش در میان کن
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱ - المقاله التاسعه عشر
برو هر روز ساز نیم نان کن
دگر بنشین و کار آن جهان کن
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
برین مسکین خدایت مهربان کن
برای حق تو این آمین ز جان کن
عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو
چو پروانه درین ره ترک جان کن
سفر بی پا و سر چون آسمان کن
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲۱ - در بیان اقسام اهل ایمان
فدای خاکپایش را تو جان کن
هر آن چیزی که او فرماید آن کن
عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۷ - قالَ النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله موتوا قَبْلَ اَنْ تَموتوا
که تا او می چو میگوید همان کن
بروز اینجایگه مرگوش جان کن
عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۹ - جواب دادن جنید شیخ کبیر را درنموداری منصور
هر آنچه آرزوی تست آن کن
مراد او تو ای شیخ جهان کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶ - در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید
ز نور شرع تو شرح و بیان کن
کنون کل روی با خلق جهان کن
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹ - در معانی ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلّا رَأَیْتُ اللّهَ فیهِ فرماید
چو عشق آمد نمود حق بیان کن
ز شوقش خویشتن راداستان کن