گنجور

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۵ - شنیدن خسرو از اوصاف شِکر خانمِ اسپهانی (اصفهانی)

 

چو بشنید این سخن شاه از زبانش

بدین معنی گواهی داد جانش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار

 

ز خار و خاره خالی کن میانش

معطر کن به مشک و زعفرانش

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۶ - در خواب دیدن خسرو پیغمبر اکرم را

 

چنان در کالب جوشید جانش

که بیرون ریخت مغز از استخوانش

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

همیشه بود سنگی در دهانش

که تاگوهر نیفشاند زبانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

چنان مستغرق حق بود جانش

که کم رفتی حدیثی بر زبانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

برای عبرت خلق جهانش

رها کردند آنجا هم چنانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

چو روی زن بدید از دور، جانش

بلب آمد بگردون شد فغانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

بدانست او که هست آن امتحانش

که مست خواب خواهد کرد جانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

چو بیرون آمدی بانگ از دهانش

نشان دادی ز گنگی زبانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

کشید آخر خطی و در میانش

نشست و شد ز هر سو خط روانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد

 

سلیمان گفت تا میغ آن زمانش

ببرد از پارس تا هندوستانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد

 

چو میغ آورد تا هندوستانش

شدم آنجا و کردم قبض جانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱) حکایت عیسی علیه السلام با آن مرد که اسم اعظم خواست

 

بخورد آنگه بزاری در زمانش

میان ره رها کرد استخوانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۶) حکایت بهلول

 

چو زیر دار بردند آن زمانش

نهاد آن مرد ظالم نردبانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

رسانیدم بصاحب دولتانش

بدو از من کنون مژده رسانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم

 

نماند از نیک و بد چیزی نهانش

که نه درجام جم می‌شد عیانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۳) حکایت آن مرد که صدقه بدرویشان می‬داد

 

چو رفتست این دقیقه بر زبانش

چنین گفتست هاتف آن زمانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

برون نگذاشتی مادر ز ایوانش

که زیر پرده می‌پرورد چون جانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

طلب می‌کرد هارون هر زمانش

نمی‌یافت از کسی نام و نشانش

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۳) حکایت آن بیننده که از احوال مردگان خبر می‬داد

 

کنون چون گشت جهل خود عیانش

عَرَق می‌ریزد ازتشویر جانش

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۳
sunny dark_mode