گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

به خوزان بُرد او را دایگانش؛

که آنجا بود جای و خان و مانش.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

تنش آب‌ست و شیر و مِی رُخانش؛

همیدون انگبین‌ست آن لَبانش.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰ - گفتاراندر زادن ویس از مادر

 

چنین پَرْوَرْد او را دایگانش.

به پَروردَن همی بِسپُرد جانش.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

چو تازه گشت مهر اندر روانش

پدید آمد درشتی از زبانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۸ - جواب دادن ویس رسول شاه موبد را

 

چو بیماری بُد اندر عشق جانش

که شکر تلخ باشد در دهانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را

 

چو کان سیم بود از ویس جانش

قضا پرداخته از سیم کانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۰ - آگاهى یافتن ویرو از بردن شاه ویس را

 

چنان بگسست غم رنگ از رخانش

که گفتی از تنش بگسست جانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

درخت عاشقی رُست از روانش

ولیکن کشت روشن دیدگانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۱ - دیدن رامین ویس را و عاشق شدن بر وى

 

چو لختی هوش باز آمد به جانش

ز گوهر چون صدف شد دیدگانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

به لابه خواسته مادر ز یزدانش

بپرورده میان ناز و فرمانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

شخوده نیلگون گشته رخانش

چو نیلوفر بد اندر آبدانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

هزاران گل شکفته بر رخانش

نهفته سی ستاره در دهانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

کسان شاه و سرپوشیدگانش

به زاری سوخته کردند جانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

ز خوشی چون بهشتی خان و مانش

همیشه شاد از وی دوستانش

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۱۳