شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۱ - قاعدهٔ تفکر در آفاق
دگر میزان عقرب پس کمان است
ز جدی و دلو و حوت آنجا نشان است

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۱ - قاعدهٔ تفکر در آفاق
به هفتم چرخ کیوان پاسبان است
ششم برجیس را جا و مکان است

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۴۵ - تمثیل در بیان اقسام مرگ و ظهور اطوار قیامت در لحظهٔ مرگ
تن تو چون زمین سر آسمان است
حواست انجم و خورشید جان است

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۰ - جواب
هر آن چیزی که در عالم عیان است
چو عکسی ز آفتاب آن جهان است

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۵۷ - اشارت به خرابات
خرابات آشیان مرغ جان است
خرابات آستان لامکان است

شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۱ - اشارت به ترسایی و دیر
جناب قدس وحدت دیر جان است
که سیمرغ بقا را آشیان است

شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۲۲ - در تحقیق شریعت و بیان طریقت
هر آن کس را که این معنی نشان است
نمیگوید چو من کل اللسان است

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۲۴
گهی با ما خوش و گه سرگران است
نمی دانم که هر دم بر چه سان است
نباشد چشم غیر از قطره آب
مرا زین قطره دریای روان است
چه رشک آید مرا از خال هندو
[...]

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳
رفیقان! کاروان، امشب، روان است
دل مسکین من، با کاروان است
زمام اختیار، از دست ما رفت
زمام اکنون، بدست ساروان است
نگارم رفت و چشمم ماند، در راه
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۸ - نامه خورشید به جمشید
بنام آنکه نامش حرز جان است
ثنایش بر تر از حد زبان است

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
بنفشه دسته بر ارغوان است
گرت بر لاله سنبل سایه بان است
لب است آن یا عقیق آن درج یاقوت
که در وی لؤلؤ لالا نهان است
هلات ابروی و خورشید طلعت
[...]

شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶
زمین جسم است و جانت آسمان است
که جانان کارساز این و آن است
تو پاکی ، صورت خاکی رها کن
که خلوت خانه ات در ملک جان است
سرای صورت تو در بهشت است
[...]

شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸
مقام عاشقان در ملک جان است
مکان عارفان در لامکان است
سرای می فروشان حقیقی
به خلوت خانهٔ اقلیم جان است
تو درد دل نمی دانی دوایش
[...]

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۹ - در تبرک جستن به ذکر خواجه که به مقتضای عند ذکرالصالحین تنزل الرحمة ذکر او سرمایه استنزال رحمت نور شهود است و پیرایه استخلاص از رحمت ظهور وجود
مقام خواجه برتر از گمان است
برون از حد تقریر زبان است

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۱۴ - داستان شمع جمال یوسفی در شبستان غیب افروختن و پروانه دل آدم را به مشاهده فروغ آن سوختن
ز بس خوبی که در رویش عیان است
حسدانگیز خوبان جهان است

جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۵۶ - معذور داشتن زنان مصر بعد از مشاهده جمال یوسف زلیخا را و دلالت کردن یوسف را بر انقیاد زلیخا و تهدید کردن وی به زندان
که یوسف خسرو اقلیم جان است
بر آن اقلیم حکم او روان است

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳۸ - حکایت کردن خسرو با مریم از درد شیرین
مگو شیرین که جادوی جهان است
از آن همسایه بابل ستان است

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۸ - قصه شکر اصفهانی
به حسن اعجوبه دور زمان است
به مجلس داری آشوب جهان است
