گنجور

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۴) حکایت شوریده دل بر سر گور

 

بروز این جمله در چشمت نهد راست

شبت در خشم گرداند کم و کاست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش

 

قلم را سر بریدن سخت زیباست

وگرنه زو نه بیند کس خطی راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۷) حکایت شیخ ابوسعید با معشوق خویش

 

ز پیش خویشتن بر بایدت خاست

که تا این کار بنشیند ترا راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۹) حکایت ماه و شوق او با آفتاب

 

بدو گفتند اگر هستی درین راست

شبانروزی بتگ می‌بایدت خاست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱۲) حکایت ابراهیم ادهم

 

یکی چیزی بیک جَو زان دگر خواست

بیک جَو می‌نیامد کارِ او راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

شهت از بندگان بندهٔ ماست

نباید رفت پیش او مرا راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

نگونساری مردم از محاباست

محابا گر نبودی کژ شدی راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود

 

چو زان دو حرف نشنیدی یکی راست

سیُم را ازچه باید کرد درخواست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

سکندر را بغایت آرزو خاست

که او را گردد این سه آرزو راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

چنین ملکی و چندینی سیاست

همه موقوف بادیست از نجاست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۷) حکایت آن درویش که آرزوی طوفان کرد

 

چنین گفت او که طوفان سود ماراست

هلاک خویش اوّل بایدم خواست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر

 

نخواهد گشت کار تو چنین راست

زر بسیار خواهم کرد درخواست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۸) حکایت پیر عاشق با جوان گازر

 

مگر کرسی نهادن رسم آنجاست

که بنشیند فروشنده بر او راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۰) حکایت روباه که در دام افتاد

 

دلم آنجا که معشوقست آنجاست

من آنجا کی رسم این کی شود راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

تو جان می‌کَن که این دُر خاصهٔ ماست

مرا دُرّ و ترا گردابِ دریاست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین

 

چو می‌دانی که بر می‌بایدت خاست

بنه رگ راست، چون عالم نهی راست؟

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

برای او خری مصری بیاراست

غلامی و دو خادم کرد درخواست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

اجابت می‌نکرد، القصّه برخاست

برای من بجای آورد درخواست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

بدل گفتم که می‌باید رسن خواست

که حالی آن وصیّت راکنم راست

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید

 

چه گویم، گورش القصّه نشان خواست

بزینت مشهدی کرد آن زمان راست

عطار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۳۵