یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۱
«رجب» آن ناتوان شیرخواره
که بودش زان میان از ما کناره
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۴ - سرگذشت شیرین
کنم از صحبت شیرین کناره
کنم من سینه گر او کند خاره
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت
بر او بر وصله های بی شماره
چو جیب ناشکیبان پاره پاره
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت
من از پی می دویدم بهر چاره
چه سود از جهد چون بد شد ستاره
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۶ - حکایت
غرض چون بود سد سوراخ چاره
بدان سوراخ رو کردم دوباره
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷
دریغ آن پیر مرد شیرخواره
که می گشت از پی آن ماه پاره
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
یکی چون صد ره آید در شماره
بجز صد خواندنش باری چه چاره
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف
یکی چون صد ره آید در شماره
بجز صد خواندنش باری چه چاره
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - وله
بسان چرخ عید جم دوباره
زمین بوسید در دارالصداره
بساط صدر را انباشت ازگل
صباح جشن فروردین دوباره
چمن خلد است و گلهایش حواری
[...]
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۶
پریرویان به ما کردند نظاره
یکی چون ماه و باقی چون ستاره
کمان ابرو و مژگان تیز کردند
زدند بر جان فایز چون هزاره
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۷
به زیر زلف برق گوشواره
زدی بر خرمن عمرم شراره
بیا فایز که از نو آتش طور
تجلی کرده بر موسی دوباره
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۵۸
به زیر زلف برق گوشواره
زده بر خرمن عمرم شراره
بیا فایز که از نو آتش طور
تجلی کرده بر موسی دوباره
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۳۷۳
پری رویان به ما کردند نظاره
یکی چون ماه و باقی چون ستاره
کمان ابرو و مژگان تیر کردند
زدند بر جان فایز چون هزاره
صامت بروجردی » کتاب القطعات و النصایح » شمارهٔ ۱۳ - وفات اسکندر
ز تاج و تخت جویم چون کناره
شوم بر مرک چوبین سواره
اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۵۵ - برهمن را نگویم هیچ کاره
برهمن را نگویم هیچ کاره
کند سنگ گران را پاره پاره
نیاید جز به زور دست و بازو
خدائی را تراشیدن ز خاره