گنجور

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

به میدان رفت شاه و شاهزاده

جهانی خلق بودند ایستاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی

 

ز زخم چنگل او شاه زاده

فغان می‌کرد از درد چکاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

میان لشکر آن شاه زاده

تنش می‌شد سوار و جان پیاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد

 

برفت آن شاه پیش شاه زاده

بدو آن دختر چون ماه داده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۶) حکایت پیغامبر و کنیزک حبشی

 

ز بس خجلت زبان با حق گشاده

برای عذر بر پای ایستاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

بود از جوشنش بالین نهاده

ز آهن بستری زیرش فتاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱) سکندر و وفات او

 

امیری بود پیشش ایستاده

مگر زد دست بر طبل نهاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۸) حکایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

بدادند و خوشی آن پاک زاده

دعا می‌گفتشان روئی گشاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۹) حکایت آن دزد که گرفتار شد

 

چو خواهد کرد گردونت پیاده

سواری را بکن ابرو گشاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱۲) حکایت سلطان محمود با پیرزن

 

یکی انبان بگردن برنهاده

که سوی آسیا می‌شد پیاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۲) حکایت هارون با بهلول

 

جهانی خلق بین در هم فتاده

همه از بهرِ زیر خاک زاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

یکی صوفی بخدمت ایستاده

نظر بر روی آن برنا گشاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

برای او کنم حجّی پیاده

دگر بر گورِ او باشم فتاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

مگر آن شاه بهرِ شاه زاده

عروسی خواست داد حُسن داده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

مگر از شادئی آن شاه زاده

نشسته بود با جمعی بباده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

چنان پنداشت از مستیِ باده

که اینست آن عروس شاه زاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۱۰) حکایت شاهزاده و عروس

 

پدر چون دید اسپ شاه زاده

نهاد آنجا رخ آنگه شد پیاده

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۸) حکایت ابرهیم ادهم در بادیه

 

همه ازگوش و بینی خون گشاده

میان رنج و خواری جان بداده

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۹ - ملامت کردن سلیمان مرغان را و ستایش بلبل بر جملۀ مرغان

 

مثالش با شما مشت پیاده

مثال گربه و موش است و باده

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode