گنجور

عطار » الهی نامه » بخش دوم » المقالة الثانیة

 

پسر گفتش گر این شهوت نباشد

میان شوی و زن خلوة نباشد

نباشد خلق عالم را دوامی

نماند در همه گیتی نظامی

اگر این حکمت و ترکیب نبود

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » جواب پدر

 

پدر گفتش تو زنهار این میندیش

که برگیرم خیال شهوة از پیش

ولی چون تو ز عالم این گزیدی

هم این گفتی و هم این را شنیدی

بدان مانست کز صد عالم اسرار

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

شهی را سیمبر شهزاده‌ای بود

ز زلفش مه به دام افتاده‌ای بود

ندیدی هیچ مردم روی آن شاه

که روی دل نکردی سوی آن ماه

چنان اُعجوبهٔ آفاق بودی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۲) حکایت علوی وعالم ومخنّث که در روم اسیر شدند

 

یکی علوی یکی عالم یکی حیز

بسوی روم می‌بردند هر چیز

گرفتند این سه تن را کافران راه

بخواری پیش بت بردند ناگاه

بدان هر سه چنین گفتند کُفّار

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۳) حکایت سلیمان داود علیهما السلام با مور عاشق

 

سلیمان با چنان کاری و باری

بخیلی مور بگذشت از کناری

همه موران بخدمت پیش رفتند

بیک ساعت هزاران بیش رفتند

مگر موری نیامد پیش زودش

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۴) حکایت امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه بامور

 

علی می‌رفت روزی گرمگاهی

رسید آسیب او بر مور راهی

مگر آن مور می‌زد پا و دستی

ز عجزش در علی آمد شکستی

بترسید و بغایت مضطرب شد

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۵) حکایت نوشروان عادل با پیر بازیار

 

فرس می‌راند نوشروان چو تیری

بره در چون کمانی دید پیری

درختی چند می‌بنشاند آن پیر

شهش گفتا چو کردی موی چون شیر

چو روزی چند را باقی نمانی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۶) حکایت خواجۀ جندی با سگ

 

یکی از خواجهٔ جُندی بپرسید

که تو به یا سگی وز کس نترسید

مریدانش دویدند آشکاره

که تا آنجا کنندش پاره پاره

بیک ره منع کرد آن جمله را پیر

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۷) حکایت معشوق طوسی با سگ و مرد سوار

 

مگر معشوق طوسی گرمگاهی

چو بی‌خویشی برون می‌شد براهی

یکی سگ پیش او آمد دران راه

ز بی‌خویشی بزد سنگیش ناگاه

سواری سبزجامه دید از دور

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۸) مناظرۀ شیخ ابوسعید با صوفی و سگ

 

یکی صوفی گذر می‌کرد ناگاه

عصا را بر سگی زد در سر راه

چو زخمی سخت بر دست سگ افتاد

سگ آمد در خروش و در تگ افتاد

به پیش بوسعید آمد خروشان

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱۰) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع

 

چو بوالفضل حسن در نزع افتاد

یکی گفتش که ای شرع از تو آباد

چو برهد یوسف جان تو از چاه

فلان جائی کنیمت دفن آنگاه

زبان بگشاد شیخ و گفت زنهار

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode