گنجور

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح جمال الدین محمد وزیر که روضه مطهر پیغمبر را عمارت کرده بود گوید

 

چو دولت رفت بر تخت امارت

مه تاجش پذیرفت استدارت

وزیری جست فحل و شهم و مقبل

که باشد در همه کارش مهارت

بسازد کار عقبی از کفایت

[...]

۴۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح بهرام شاه گوید

 

دلم زان پسته خندان شکر یافت

و زان یاقوت جان افشان گهر یافت

به وصف کشی او عقل خود را

چو گردون بی سرو بسیار سر یافت

خیالش نزد من آمد به پرسش

[...]

۱۴ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

فشاند از سوسن و گل سیم و زر باد

زهی بادی که رحمت باد بر باد

به داد از نقش آذر صد نشان خاک

نمود از سحر مانی صد اثر باد

مثال چشم آدم شد مگر ابر

[...]

۳۳ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح قوام الدین حسن و بهرام شاه گوید

 

رخش طرز گلستان می‌نماید

ز آتش آب حیوان می‌نماید

چو گردون دل بسی دارد ولیکن

چو گردون جمله گردان می‌نماید

ز پسته گر نمکدان ساخت نشکفت

[...]

۴۰ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

هوای وصل جانانم گرفتست

غم دلبر دل و جانم گرفتست

دل و دلبر نمی بینم چه دانی

که چون سودای ایشانم گرفتست

چگونه در کشم دامن ز عشقش

[...]

۹ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

کریمی کو که در عالم زبون نیست

اسیر و عاجز این چرخ دون نیست

عروس بخت را گر زیوری هست

در این نه حقه آیینه گون نیست

اگر این است هستی ها که دیدم

[...]

۷ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

برآن زلف و لب و خال و بنا گوش

سوی بازار عشقش برده ام دوش

رخش روز است و ابرو گوشه روز

نهاده است از برای فتنه شب پوش

دهانش چشمه نوش و زبر جد

[...]

۶ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

همه شب دوش من بیدار بودم

ندیم حسرت و تیمار بودم

ز وصل یار دلبر برنخوردم

ز هجر دوست برخوردار بودم

چو محنت کشتگان اندر تحیر

[...]

۶ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

منم در عشق تو جسمی و جانی

کشیده پوستی بر استخوانی

نه جز گریه مرا پشت و پناهی

نه جز ناله مرا نام و نشانی

تنی مانده چه تن محنت سرائی

[...]

۸ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴ - در مدح خواجه مخلص الدین از سرخس به نشابور فرستاد

 

دل من از فراق خواجه مخلص

خداوندا تو میدانی که خسته است

جمالش تا گل از چشمم ببر دست

هزاران خار در چشمم نشسته است

ز حسرت خواب از دیده گشادست

[...]

۷ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰

 

به من سید حسن زین زمانه

ز دل تحفه غذای جان فرستد

بدان نظم بدیع و نثر رائق

تو گوئی معجزه قرآن فرستد

هزاران گنج گوهر بیش دارد

[...]

۱۵ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱ - در جواب خواجه ابوبکر شامی گوید

 

به من بوبکر حیدر تازه تازه

همی دروی گل خندان فرستد

گهی زهر مرا تریاق سازد

گهی درد مرا درمان فرستد

گه از شاخ وفا نوباوه بخشد

[...]

۱۱ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - در مدح بهرامشاه

 

همیشه قدر و عمر شاه عالم

خداوند جهان سلطان غازی

چو اوج مشتری باد از بلندی

چو دوران فلک باد از درازی

۲ بیت
سید حسن غزنوی
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰

 

اگر زودم نگارا درنیابی

بسی جویی و هرگز درنیابی

فراوان چاکران داری ولیکن

ز من شایسته‌تر چاکر نیابی

۲ بیت
سید حسن غزنوی