دلم زان پسته خندان شکر یافت
و زان یاقوت جان افشان گهر یافت
به وصف کشی او عقل خود را
چو گردون بی سرو بسیار سر یافت
خیالش نزد من آمد به پرسش
به جان او اگر از من اثر یافت
نشاطی در دل من خواست آمد
ز تو بر تو غمش کی رهگذر یافت
هلاکم کرده بود آن چشم جادوش
یک افسون لبش آن کار در یافت
تر و خشکم بداد و مهربان شد
چو با من جان خشک و چشم تر یافت
چنین ناگاه بر جانم ببخشود
مگر از لطف شاهنشه خبر یافت
خداوند جهان بهرامشه آنک
ز بهر خدمتش جوزا کمر یافت
بدین رحمت که بر من بنده فرمود
حقیقت دان که ملک بحر و بر یافت
ز یمن آنکه هدهد را طلب کرد
سلیمانی به ملک خود دگر یافت
دلم ز اندوه در شادی بپرورد
چو این تشریف شاه دادگر یافت
بلی خفاش خاکی بود تیره
ز عیسی زنده گشت و بال و پر یافت
لقایش ذره را آورد پیدا
از آن شاه کواکب تاج زر یافت
چو رویم سرخ گشت از نور رأیش
یقینم شد که گل رنگ از قمر یافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگ امٌید ازین معنی خبر یافت
شه نو را به خلوت جست و دریافت
چو زن از حال آن شومان خبر یافت
همه دریا زخون دل جگر یافت
خضر خان کز چنان کامی خبر یافت
خضر گوئی دوباره چشمه دریافت
بلی، هرکس توکل همسفر یافت
بیک منزل وصال کعبه دریافت
چو از حال نبیره جد خبر یافت
به چشم نور کم کرده بصر یافت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.