گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - مدح نجم الدین لاجین و سلطان قزل ارسلان

 

اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم

وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم

وگر، چو جان سخن‌پیشه معانی بین

فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم

وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

تعرضی مرسان ای زمانه عرض مرا

که مر تو را دگری هست و من همان دارم

گزند عالم پیر از بقاش دور که من

همه امید به اقبال این جوان دارم

اثیر اخسیکتی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۴۶ - وله فی نجم الدّین همگر رحمه الله و اباقکم

 

جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر

زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم

جهانیانرا چون صبح روشنست ز من

که مهر خدمت تو در صمیم جان دارم

از آن چو شمع مرا بر سر آمدست زبان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱

 

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم

خیال روی تو در چشم در فشان دارم

تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده

ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم

بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من

[...]

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٨١

 

بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو

مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم

منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو

ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم

ابن یمین
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۰

 

خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم

ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم

توکی زناز قدم می نهی زخانه برون

بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم

پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۱۹

 

چگونه درد خود از مردمان نهان دارم

که از شکستگی رنگ ترجمان دارم

نمانده است مرا در بساط جز آهی

هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم

سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۴

 

دلم گداخت سر ساغر گران دارم

چراغ میکده ای نذر میکشان دارم

شراب کهنه که خورشید را به رقص آرد

چو ماه یک شبه ته شیشه ای گمان دارم

چرا شکنجه منت کنم عزیزان را

[...]

اسیر شهرستانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۶۷

 

نه یاد مصر و نه پروای کاروان دارم

عبیر پیرهن، آن خاک آستان دارم

چو شمع، تا شده ام روشناس محفل او

تبی چو آتش سوزان در استخوان دارم

حزین لاهیجی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

تو راگمان که مناز دوری تو جان دارم

کجا ز هجر تو جان یا به تن توان دارم

مگر نه نی کندافغان وجسم بی جان است

چوآن نیم اگر از دوریت فغان دارم

به اشک سرخ ورخ زرد خویشتن چه کنم

[...]

بلند اقبال
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

بتی نهفته بخلوت سرای جان دارم

که روز و شب سر طاعت بپای آن دارم

حضور او کندم فارغ از زمان و مکان

نه از زمان خبر آنجا نه از مکان دارم

در این جهانم و بیرون از این جهان عجب است

[...]

صغیر اصفهانی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - گرگ و سگ

 

پیام داد سگ گله را، شبی گرگی

که صبحدم بره بفرست، میهمان دارم

مرا به خشم میاور، که گرگ، بدخشم است

درون تیره و دندان خون فشان دارم

جواب داد، مرا با تو آشنائی نیست

[...]

پروین اعتصامی
 
 
sunny dark_mode