گنجور

 
اوحدی

ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم

خیال روی تو در چشم در فشان دارم

تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده

ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم

بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من

که این جراحت از آن تیر و آن کمان دارم

شدم چو خاک زمین خوار و روی آنم نیست

که از جفای تو دستی بر آسمان دارم

چنان مکن که به زنار در حساب آید

همین کمر که ز بهر تو در میان دارم

مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر

چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟

باو حدیث به یک بوسه اعتماد ار نیست

بمن فروش، که هم سیم و هم ضمان دارم

 
 
 
اثیر اخسیکتی

اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم

وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم

وگر، چو جان سخن‌پیشه معانی بین

فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم

وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اثیر اخسیکتی
کمال‌الدین اسماعیل

جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر

زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم

جهانیانرا چون صبح روشنست ز من

که مهر خدمت تو در صمیم جان دارم

از آن چو شمع مرا بر سر آمدست زبان

[...]

ابن یمین

بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو

مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم

منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو

ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم

صائب تبریزی

چگونه درد خود از مردمان نهان دارم

که از شکستگی رنگ ترجمان دارم

نمانده است مرا در بساط جز آهی

هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم

سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست

[...]

ابوالحسن فراهانی

خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم

ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم

توکی زناز قدم می نهی زخانه برون

بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم

پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه