ز داغ و درد تو بر جان و دل نشان دارم
خیال روی تو در چشم در فشان دارم
تو آب دیدهٔ پیدا بهل، که پوشیده
ز سوز مهر تو آتش در استخوان دارم
بپرس ز ابرو و مژگان خویش قصهٔ من
که این جراحت از آن تیر و آن کمان دارم
شدم چو خاک زمین خوار و روی آنم نیست
که از جفای تو دستی بر آسمان دارم
چنان مکن که به زنار در حساب آید
همین کمر که ز بهر تو در میان دارم
مرا به عشق تو چون آب در گذشت از سر
چه غم ز سرزنش هر که در جهان دارم؟
باو حدیث به یک بوسه اعتماد ار نیست
بمن فروش، که هم سیم و هم ضمان دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و درد و رنج ناشی از جدایی از معشوق است. شاعر از داغ و دردی که در دل و جانش دارد سخن میگوید و تصویر زیبایی از چهره معشوق در ذهنش نقش بسته است. او به شدت تحت تأثیر عشق و سوز و گدازهای ناشی از آن است، بهطوری که میگوید در استخوانش آتش عشق او شعلهور است. شاعر از معشوق میخواهد تا قصهاش را از ابرو و مژگان خود بپرسد، چون جراحتی که دارد ناشی از تیر و کمان عشق اوست. او احساس میکند که به اندازه خاک زمین خوار شده و امیدی به آسمان ندارد، زیرا از جفای معشوق رنج میکشد. شاعر همچنین اشاره میکند که عشقش آنقدر عمیق است که به راحتی از سرش میگذرد و نگران سرزنش دیگران نیست. در نهایت، او از معشوق میخواهد که به او اعتماد کند و حتی اگر بوسهای به او دهد، ارزش آن را درک کند.
هوش مصنوعی: من از عذاب و درد تو نشانهای در جان و دل خود دارم و تصویر چهرهات را در چشمانم به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: من از عشق تو چنان سوختهام که گرچه به ظاهر آرام و بیهیجان به نظر میرسم، در درونم آتش سوزانی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از ابرو و مژگان خودت بپرس دربارهٔ داستان من، که این زخم و جراحت را از آن تیر و کمان دارم.
هوش مصنوعی: من به درجهایی از تواضع رسیدهام که مانند خاک زمین، پست و ذلیل شدم و دیگر هیچ مقام و ارزشی ندارم، اما بااینحال به خاطر آزارهایی که از تو دیدهام، همچنان آرزو دارم دستی به آسمان داشته باشم.
هوش مصنوعی: چنان عمل نکن که اعمالت به اندازه زنار، یعنی نکتههای ظاهری، محاسبه شود؛ زیرا این کمر که برای تو در میان دارم، به خاطر عشق و ارادت به توست.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آبی از سرم گذشته، پس چرا باید از سرزنشهایی که دیگران در دنیا به من میکنند، ناراحت باشم؟
هوش مصنوعی: اگر به قول و حرفم اعتماد نداری، با یک بوسه به من اطمینان کن؛ زیرا من هم طلا دارم و هم ضمانت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چو قوس قزح جمله تن، دهان دارم
وگر چو چشمهٔ خورشید صد زبان دارم
وگر، چو جان سخنپیشه معانی بین
فراز کنگرهٔ عرش آشیان دارم
وگر، چو طوطی فردوس و طوبی فلکم
[...]
جهان فضل و کرم نجم دین که در خاطر
زعکس نظم تو صد باغ و بوستان دارم
جهانیانرا چون صبح روشنست ز من
که مهر خدمت تو در صمیم جان دارم
از آن چو شمع مرا بر سر آمدست زبان
[...]
بهفته ئی که جدا گشته ام ز خدمت تو
مپرس کز غم تو حال بر چه سان دارم
منم که بر رخ چون شنبلید دور از تو
ز نرگس آب بقم روز و شب روان دارم
چگونه درد خود از مردمان نهان دارم
که از شکستگی رنگ ترجمان دارم
نمانده است مرا در بساط جز آهی
هزار دشمن و یک تیر در کمان دارم
سراب را ز جگر تشنگان بادیه نیست
[...]
خوشم که جا به سر کوی دلستان دارم
ره ار به بزم ندارم بر آستان دارم
توکی زناز قدم می نهی زخانه برون
بهر زه رشک بر آن خاک آستان دارم
پس از وفات شود، شمع بر مزار مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.