گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶۹

 

ز هر نهال به قد سرو اگر زیاده بود

نظر به قامت رعنای او پیاده بود

حریص بیش ز اندازه رزق می طلبد

همیشه لقمه مور از دهن زیاده بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۰

 

به تیغ هر که شود کشته پایدار شود

رسد چو قطره به دریا یکی هزار شود

ز چارپای عناصر پیاده هر کس شد

به یک نفس چو مسیحا فلک سوار شود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷۱

 

ز درد می دل زهاد با صفا نشود

که چشم آبله روشن به توتیا نشود

پس از فراق، قلم نیست بر شکسته دلان

چو نی جدا ز شکر گشت بوریا نشود

جدا فتاده ام از کاروان در آن وادی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۲

 

به جای قطره باران به کشت طالع ما

ز آسمان ستم پیشه مور می آید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۳

 

تبسمی پی دشنام تلخ در کارست

نمکچش مزه ای با پیاله می باید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۴

 

چه شد دگر که فغان از دلم خروش کشید؟

لباس عافیتم دست غم ز دوش کشید

کمان حسن که در بند ماه کنعان بود

خط سیاه تو از گوش تا به گوش کشید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۵

 

مرا در آتش بی رحمی عتاب مسوز

که شمع طور مرا با چراغ می جوید

مگر نهال تو در باغ سایه افکن شد؟

که سرو رخنه دیوار باغ می جوید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۱۶

 

نسیم از چمن و مشک از ختن گوید

گل شکفته ازان چاک پیرهن گوید

دلم نشست به خون تا به اشک شد همراز

کسی به طفل چرا راز خویشتن گوید؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۸۱

 

به گوشه قفس از آشیانه قانع باش

نه ای حریف میان، با کرانه قانع باش

مریض مصلحت خویش را نمی داند

به تلخ و شور طبیب زمانه قانع باش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۸

 

اگر سیاه دلم داغ لاله زار توام

اگر گشاده جبینم گل بهار توام

اگر چه چون ورق لاله نامه ام سیه است

به این خوشم که جگرگوشه بهار توام

چرا عزیز نباشم، نه خار این چمنم؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۱۹

 

دلی گرفته تر از غنچه در بغل دارم

به چشم آبله با خار بن جدل دارم

ز بس که سینه ام از کینه جهان صاف است

گمان برند که آیینه در بغل دارم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۰

 

خدنگ او نظری دوخته است بر بالم

امید هست گشادی ز شست اقبالم

در آشیان به خیال تو آنقدر ماندم

که غنچه شد گل پرواز در پر و بالم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۱

 

شکار جذبه توفیق شد گریبانم

دگر چه خار تواند گرفت دامانم؟

به کوی دوست رسیدم ز راه ساده دلی

ز جیب کعبه برآورد سر بیابانم

مرا به رد و قبول زمانه کاری نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۲

 

ستم به خویش ز کوتاهی زبان کردیم

به هر چه شکر نکردیم، یاد آن کردیم

بنای خانه به دوشی بلندکرده ماست

قفس نبود که ما ترک آشیان کردیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۳

 

برون ز شیشه افلاک همچو رنگ زدیم

به عالمی که در او رنگ نیست چنگ زدیم

شکست بر دل ما آن زمان گوارا شد

که مومیایی احباب را به سنگ زدیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۴

 

کمند زلف ترا چون به خویش رام کنیم؟

به راه دام تو در خاک چند دام کنیم؟

سپهر تیغ مکافات بر کف استاده است

چه لازم است که ما فکر انتقام کنیم؟

اگر چه پختگیی نیست کارفرما را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۲۵

 

به هفت آب، دهن از شراب می شویم

دگر ز توبه به مشک و گلاب می شویم

شکسته بالی عصیان کلید فردوس است

ز نامه عمل خود ثواب می شویم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۳

 

ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن

بهار بی می و ساغر نمی توان بودن

دلم ز کنج قفس تا گرفت دانستم

که در بهشت، مکرر نمی توان بودن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۶۴

 

خوش است چاشنی سود در زیان دیدن

رخ بهار در آیینه خزان دیدن

چه خوب کرد که بلبل خزان ز گلشن رفت

شکسته رنگی گل را نمی‌توان دیدن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۱

 

کند چه نشو و نما دانه زمین گیری

که در گذار ندیده است ابر تصویری

مبرهن است ز شبنم ربایی خورشید

که در بساط فلک نیست دیده سیری

به هر که نیست به حق آشنا، ندارد کار

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۰۳
۴۰۴
۴۰۵
۴۰۶
۴۰۷
۵۷۷
sunny dark_mode