گنجور

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۵ - در مدح شاهزادهٔ گردون و ساده فریدون میرزا فرمانفرمای فارس می‌فرماید

 

به عزم پارس دل پارسایم از کرمان

سفر گزید که حب‌الوطن من‌الایمان

مرا عقیده‌ که روزی دوبار در شیراز

به دوستان‌کهن بهینه نوینم پیمان

گمانم آنکه چو در چشمشان شوم نزدیک

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۶ - د‌ر ستایش شاه مبرور محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه‌ گوید

 

به عید قربان قربان‌کنند خلق جهان

بتا تو عید منی من ترا شوم قربان

فدایی توام آخر جدایی تو ز چیست

دمی بیا بنشین آتش مرا بنشان

بهار چهر منا خیز تا به خانه رویم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶۹ - در مدح جناب حاجی و شاهنشاه مبرور محمد شاه غازی

 

چو رای خواجه اگر پیر‌ گشته است جهان

غمین مباش که‌گردد به بخت شاه جوان

جهان جود محمد شه آسمان هنر

که آفتاب ملوکست و سایهٔ یزدان

همیشه شاد بود شاه خاصه عید غدیر

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۳ - و له فی المدیحه

 

نظام مملکت از خنجر بهادرخان

نشان سلطنت از افسر بهادرخان

به پاش دست نهد چرخ از پی سوگند

چه حد آنکه نهد بر سر بهادرخان

پرندوار شود نرم تار و پود زمین

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹۵ - د‌ر ستایش صدراعظم د‌ام اجلاله فرماید

 

به راغ و باغ گذرکرد ابر فروردین

شراره ریخت بر آن و ستاره ریخت براین

از آن شراره همه راغ گشت پر لاله

وزین ستاره همه باغ‌گشت پر نسرین

چمن از آن شده پرنور وادی ایمن

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰۹ - د‌ر ستایش پادشاه رضوا‌ن جایگاه مغفور محمدشاه مبرور طاب ثراه فرماید

 

دو چشم باز و دوگوشم فراز مانده به راه

که‌کی بشارت فتح آید از معسکر شاه

ندانم از چه به راه اندرون بشیر بماند

گمان برم که به شیری دوچار شد ناگاه

و یا ز پویه سم بارگیش کوفته شد

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۴ - در ستایش وزیر بی نظیر میرزا ابواقاسم قائم مقام فرماید

 

مگوگناه بود بر رخ نگار نگاه

که بر شمایل غلمان نگاه نیست‌گناه

سرشک ریز دم از دیده هر زمان ‌که ‌کنم

در آفتاب جمال تو خیره خیره نگاه

رخت زداید گرد رخم چو آب روان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۳ - و له فی المدیحه

 

به تار زلف دوتا چون نظرکنی دانی

که حاصل دل ما نیست جز پریشانی

بجز لب تو به رخسارهٔ تو نشنیدم

پری طمع‌ کند انگشتر سلیمانی

دو طاق ابروی تو قبله ی مسلمانان

[...]

قاآنی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۷ - د‌ر مدح اسدالله الغالب علی‌بن ابیطالب علیه السلام و ستایش محمد شاه مرحوم

 

سروش غیبم‌گوید به‌گوش پنهانی

که جهل دونان خوشتر ز علم یونانی

ترا ز حکمت یونان جز این چه حاصل شد

که شبهه ‌کردی در ممکنات قرآنی

تو نفس علم شو از نقش علم دست بشوی

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را

بساز برگ و نوای دی و زمستان را

گلوی بلبله و راح ارغوانی گیر

بدل گل سحر و بلبل خوش الحان را

چو آفتاب می و صبح روی ساقی هست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

چه غم ز بی‌کلهی کآ‌سمان کلاه منست

زمین بساط و در و دشت بارگاه منست

گدای عشقم و سلطان وقت خویشتنم

نیاز و مسکنت و عجز و غم سپاه منست

به راه عشق نتابم سر از ارادت دوست

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷

 

به چشم من همه آفاق پر کاهی نیست

سرم خوشست بحمدالله ار کلاهی نیست

فضای ملک خداوند جایگاه منست

مرا از آن چه که در شهر جایگاهی نیست

به‌ غیر رزق مقدر که می‌خورم شب و روز

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱

 

دل شکسته من آهش ار اثر دارد

دعاکنم که خدایش شکسته‌تر دارد

ز سیم اشک و زر چهره‌ام توان دانست

که شهر عشق گدایان معتبر دارد

مراست خانه بیابان و دل ز خون دریا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴

 

دل تو خاره و جسمت حریر را ماند

رخت ستاره و زلفت عبیر را ماند

رخم چو زلف تو پرچین شدست و شادم ازین

که موی یار جوان روی پیر را ماند

چنین که روی تو در شام زلف جلوه کند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

نگار سرو قد من چو عزم باغ کند

چو برگ لاله دل باغ پر ز داغ کند

به باغ می‌رود امروز نی غلط گفتم

که هرکجا بخرامد ز چهره باغ کند

پر از بنفشه شود راغ از دو گیسویش

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

به جرم عشق تو گر می‌زنند بر دارم

گمان مبرکه ز عشق تو دست بردارم

مگوکه جان مرا با تو آشنایی نیست

که با وجود تو از هرکه هست بیزارم

از آن سبب که زبان راز دل نمی‌داند

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

ز بس که هجر تو لاغر میان بکاست تنم

قسم به جان تو کزین تهیست پیرهنم

مرا که پیش زبان دم نمی‌زند شمشیر

بیا تو با دم شمشیر زن که دم نزنم

ز خویشتن به جهان هرکسی خبر دارد

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴

 

نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن

ز ما بریدن و صد شکوه برملا گفتن

نظر نکردن و از خشم روی تابیدن

غضب نمودن و بی‌وجه ناسزا گفتن

عبارتی که به بیگانه کس نمی گوید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

بتا ز دست ببردی دلم به طراری

ولی دریغ که ننمودیش پرستاری

به‌ دلربایی و شوخی و صیدکردن خلق

مسلمیّ و نداری همی وفاداری

به گاه عرض ادب همچنان ادیب ترا

[...]

قاآنی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵

 

دلا بیا بشنو از حکیم قاآنی

ز مشکلات جهان درگذر به آسانی

وگرنه بالله مشکل شود هر آسانت

تو تا ز دغدغهٔ نفس خود هراسانی

هر آنچه جز سخت حق بگو ندانستم

[...]

قاآنی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode