گنجور

 
قاآنی

نکو نبود به یکبار ترک ما گفتن

ز ما بریدن و صد شکوه برملا گفتن

نظر نکردن و از خشم روی تابیدن

غضب نمودن و بی‌وجه ناسزا گفتن

عبارتی که به بیگانه کس نمی گوید

ادب نکردن و در حق آشنا گفتن

نشان حالت شب یک به یک ادا کردن

حدیث مستی ما را بدان ادا گفتن

هزار عشوه نه یک روز روزها کردن

هزار شکوه نه یکبار بارها گفتن

به سهو زلف‌ تو گفتم شبی که مشک‌ ختاست

هنوز خجلتم آید از آن خطا گفتن

تو گفته‌ایی که چه گفته است قاآنی

به جان تو که ملولم از آن چها گفتن

 
 
 
صائب تبریزی

سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن

بود به گوش گران حرف بی صدا گفتن

نه آنچنان تو به بیگانگی برآمده ای

که در لباس توان حرف آشنا گفتن

به داد من برس ای کافر خداناترس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه