گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - در صفت بهار و مدح سلطان محمود

 

بخار دریا بر اورمزد و فروردین

همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین

ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر

ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین

بمشکرنگ لباس اندرون شدست هوا

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - در مدح امیر ناصر بن ناصر الدین سبکتگین

 

فرو شکن تو مرا پشت و زلف بر مشکن

بزن تیغ دلم را ، بتیغ غمزه مزن

چو جهد سلسله کردی ز بهر بستن من

روا بود ، بزنخ بر مرا تو چاه مکن

بس آنکه روز رخ تو سیاه کردم روز

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در مدح امیر نصر بن ناصرالدین سبکتیگن

 

همی روم بمراد و همی زیم به امان

بجاه و دولت و نام خدایگان جهان

سر ملوک جهان میر نصر ناصر دین

سپاهدار خراسان برادر سلطان

کهینه عرصه ای از جاه او فزون ز فلک

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

قویست دین محمد بآیت فرقان

چنانکه حجت سلطان به رایت سلطان

یمین دولت و پیراسته بتیغش ملک

امین ملت و آراسته بدو ایمان

ز خیر هرچه رسول خدای را خبرست

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

خدایگان بزرگ آفتاب ملک زمن

امام عصر خداوند خسرو ذوالمن

یمین دولت و دولت بدو قوی ز شرف

امین ملت و ملت بدو تهی ز فتن

بطبع رغبت نیکی کند چنانکه همی

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید

 

بفال نیک و بفرخنده روزگار ، جهان

بسان دولت شاه جهان شدست جوان

اگر ز گوهر ناسفته ابر شد چو صدف

چرا شد از گل ناکشته دشت چون بستان

فکند شادروانی بدشت باد صبا

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای

مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای

بعارض تو آن گرد مشک سوده بسست

بچشم سرمه مکن ، خلق را بلا منمای

بلای تافته جعدت بسست بر دل خلق

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری

شکنج تو علم پرنیان شوشتری

بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو

بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری

چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - ایضاً در مدح سلطان محمود

 

چو جای داد بود پادشاه دادگری

چو جای نام بود شهریار ناموری

یمین دولت و ملکی امین ملت و دین

ز ذوالجلال برحمت زمانه را نظری

بقوت فلکی و بافسر ملکی

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۱

 

سپه کشید چه از تازی و چه از بلغار

چه از برانه چه از آبکند و از فاراب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

خدایگانا امشب نشاط ساز بدانک

پدرش ز آهن بودست و مادرش حجرست

بصورت شجری و ز خفچه او را برگ

که از عقیق و ز یاقوت بار آن شجرست

زبانه‌هاش چو شمشیر های زر اندود

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

ز راستی و بلندی که مر ترا بالاست

به وصفت اندر، معنی بلند گردد و راست

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۲

 

اگر چه تنها باشد همه جهان با اوست

و گرچه با او باشد همه جهان تنهاست

گناه دشمن پوشد چو تیره گشت بعفو

بچیرگی در عفو از شمایل حکماست

عجب مدار ز من گر مدیح او گویم

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

بمجلس اندر کان بت مرا شراب دهد

بمن نشاط و ببد خواه من عذاب دهد

یکی چنانکه خدایش همه عذاب دهد

یکی چنان که خدایش همه صواب دهد

گمان برم که بمن آفتاب خواهد داد

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

بگرد ماه بر از غالیه حصار که کرد

بروی روز بر از تیره شب نگار که کرد

نبود یار بطبع و بجنس ظلمت و نور

بروی خوب تو این هر دو چیز یار که کرد

ترا که کرد بتا از بهار خانه برون

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳۷

 

همی بکشتی تا آدمی نماند شجاع

هی بدادی تا آدمی نماند فقیر

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴۶

 

ترنج زرد نگه کن ز شاخ چون رخ من

که سرخ بود به نیسان و زرد گشت بمهر

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴۷

 

همی گرفت به ببر و همی گرفت به یوز

چو گرد باد همی گشت از یمین و یسار

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴۸

 

ز مرغ و آهو رانم بجویبار و بدشت

ازین : جغاله جغاله وز آن : قطار قطار

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۴۹

 

بیک خدنگ دژ آهنگ جنگ داری تنگ

تو بر پلنگ شخ و بر نهنگ دریا بار

عنصری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵