قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲
همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی
ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی
جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم
ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی
برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای
[...]
منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در مدح فضلبن محمد حسینی
یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی
یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی
سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور
برو بدان ره تا جاودانه شاد بوی
ایا کریم زمانه! علیک عینالله
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - در مدح محمد بن محمد الهروی
ایا ستوده بتو خانواده نبوی
جهان گرفته برأی صواب و عام قوی
توئی بحق شرف دین کردگار جهان
نه دین بود نه شرف هر کجا که تو بنوی
اجل سید عالم سپهر جاه و شرف
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷ - دو نرگس او
بسم ز نرگس سیراب و لاله خودروی
که نرگس بت من لاله درکشید بروی
سیاه و لعل چو لاله است نرگس بت من
سیه چو روز من از عشق و لعل چون رخ اوی
بآینه نگرید آن یگار و دید در انو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۷ - در ستایش سخن خود
بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن
چنانکه باز ندانم کنون زردف روی
هنوز با همه اعراض من چو درنگری
سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوی
حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة عشر - فی مناظرة السنی و الملحد
هزار سر شده بیش است پیش میدان گوی
بگفتگوی محال و زبان بیهده گوی
از آنورق که تو از ترهات می خوانی
در آن نه ذوق سخن بینم و نه رنگ و نه بوی
اگر بدفتر قرآنت هیچ هست امید
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۸
من آن نی ام که نی ام با تو یک دل و یک روی
دو روی نیست دلم با تو چون گلِ خودروی
خیالِ قامتِ زیبایِ تو بر استاده ست
کنارِ چشمه ی چشمم چو سرو بر لبِ جوی
خوشا میانِ تو گر در کنار می آید
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - مخمس فی مدح ملک الاعظم خسرو السواحل نظام الدولة و الدین کیقباد الهرموزی طاب ثراه
بساط مجلس او جوی و باغ خلد مجوی
بیک اشارت او ترک هر دو کون بگوی
بجنب خاک درش دست از آب خضر بشوی
وز آستانه او بر مگیر ازین پس روی
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷
شبی به پیش تو خواهم نشست روی بروی
تطاول سر زلفت بگفت موی به موی
به بوی زلف تو آشفته حال می گردم
بسان باد صبا در ره تو کوی به کوی
بسوی صومعه گاهی ، گهی بسوی کنشت
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱
درین نشیمن ادبار جامیا کاری
اگر کنی نه چنان کن که شرمسار شوی
نهاد چرخ فلک چون زمردین کوهیست
که هر صدا که بدو دردهی همان شنوی
بسیط روی زمین مزرع مکافات است
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - وله
به گیسوان خم ابروی آن بت علوی
چو در میانهٔ کفّار تیغ مرتضوی
لبش کند ز چه خون در دلم اگر عناب
بود مسکن خون در طبیعت دموی
به غیر نرگس بیمار او به غارت عقل
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت
پیمبران سلف جمله وانفسا گوی
همه ز عاقبت خود به بحر فکر فروی