بسم ز نرگس سیراب و لاله خودروی
که نرگس بت من لاله درکشید بروی
سیاه و لعل چو لاله است نرگس بت من
سیه چو روز من از عشق و لعل چون رخ اوی
بآینه نگرید آن یگار و دید در انو
بنور نرگس سیراب و لاله خود روی
شد آن دو نرگس او فتنه بر دو عارض او
چو من بر آن صنم سرو قد مشکین موی
ز جوی نرگس بر لاله راند او بر جزع
چنانکه گشت هان لاله را و نرگس موی
ستاره نامی و مه عارضی و غالیه موی
مه و ستاره گرفت از تو نور و غالیه بوی
ستاره بارم خویش از غم آن
که تو بفالیه مه را بپوشی ای مه روی
منجمی را گفتم که هیچ نجم فلک
بود چو نجم کله دوز پیش من بر گوی
جوابداد که بر آستان حسن و جمال
یکیست نجم کله دوز و تو منجم اوی
منجم توام ای نجم آسمان جلال
همیشه از نظر وصل تو سعادت جوی
بچشم دل نظری کن بمن بین که مرا
ز چشم سر بدو رخ بر روان شدست دو جوی
بآب دیده چو من خویشتن همی شویم
تو دل ز مهر و وفای من ای دو دیده مشوی
بمن نویس یکی نامه پیش از آنکه رخت
ز خط مشگین چوگان بزد بسیمین گوی
بیاد رویه نخشب دو زلف بر رخ زن
که تا دهد همه را عبده گل خود روی
بپیش باد نه آن نامه تا بمن برسد
که هیچ خنک نیابی چو باد با تک و پوی
بکوی و صافی آن نامه را بزن عنوان
به پیش نامه تو با خواره بندم گوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیبایی و جذابیت معشوق است که با نرگس و لاله مقایسه شده است. شاعر از عشق و دلتنگی خود میگوید و توصیفهایی شاعرانه از معشوق و احوالات خود دارد. معشوق او به مانند نرگس و لاله زیباست و شاعر دلتنگی خود را با آنگونه احساسات و تصاویری به تصویر میکشد. او از منجم (ستارهشناس) میخواهد که دربارهی ستارهی خود بگوید و ارتباطش با معشوق را توصیف میکند. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که نامهای برای او بنویسد و بیان میکند که هیچ چیز نمیتواند شادی و سرور او را مانند عشق به معشوق پر کند.
هوش مصنوعی: به خاطر گلابی که از نرگس میچکد و زیبایی لاله که خود به خود میبالد، نرگس، معشوق من، با لبخندش، لاله را به یاد آورده است.
هوش مصنوعی: چشمهای نرگسوار معشوق من زیبا و سیاه است، همچون گل لاله. از عشق او، روزهای من به سیاهی میگراید، اما رنگ لعل زیبایی او در قلبم باقیست.
هوش مصنوعی: او به آینه نگاه کرد و در آن نور نرگس و لالهای با چهرهی زیبا را دید.
هوش مصنوعی: آن دو نرگس زیبا (چشمهای او) بر روی صورتش همچون من بر آن معشوق با قد بلند و موی سیاه فریفته و مجذوب شدهاند.
هوش مصنوعی: او از جوی نرگس در کنار لاله عبور کرد، به طوری که به این حالت رسید که لاله و نرگس همچون موی زیبایی را در هم پیچیدهاند.
هوش مصنوعی: ستاره ای معروف و ماهی با چهره زیبا و موی خوشبو، نورش را از تو دریافت کرده و بوی خوشش را نیز از تو گرفته است.
هوش مصنوعی: من همچون ستارههای آسمان به خاطر غم و اندوهی که از آن دارم، خود را در پناه تو قرار میدهم ای ماه زیبای من، تا زمانی که تو چهرهات را بپوشانی.
هوش مصنوعی: به منجمی گفتم که هیچ ستارهای در آسمان مانند ستارهی کلهدوز نیست که پیش من در کره زمین نمایان است.
هوش مصنوعی: گفتند که زیبایی و خوبی در بین همه ستارهها یکسان است، چه ستارهای که در آسمان میدرخشد و چه ستارهای که تو آن را پیشبینی میکنی.
هوش مصنوعی: ای ستاره آسمان جلال، تو همان منجم من هستی که همیشه در جستجوی خوشبختی و سعادت با تو ارتباط دارم.
هوش مصنوعی: به چشمان دلم نگاهی بینداز و ببین که من چه حس و حالی دارم. دیدن تو از چشمانم باعث شده که جویهای عشق و احساسات در وجودم جاری شود.
هوش مصنوعی: به مانند من که با اشک چشم خود را میشویم و پاک میکنم، تو نیز دل خود را از محبت و وفای من پاک نگیر، ای دو چشم.
هوش مصنوعی: قبل از آنکه توشهی سفر من به رنگ مشکی عوض شود و بازی به پایان برسد، نامهای برای من بنویس.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باشید که زیبایی دو زلف همچون نخی روی چهره زن است؛ زیرا این زیبایی میتواند تمام دلها را به خود جذب کند و آنها را مجذوب گل رخسار خود کند.
هوش مصنوعی: به جلو برو و آن نامه را ببر که به من برسد، زیرا هیچ احساس خنکی نخواهی کرد وقتی که باد با تندی و شتاب میوزد.
هوش مصنوعی: به کوی دوست برو و نامهات را با دقت بنویس، عنوان آن را سر و سامان بده تا با کلامی شیرین و دلنشین پیشکش او کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی
یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی
سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور
برو بدان ره تا جاودانه شاد بوی
ایا کریم زمانه! علیک عینالله
[...]
همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی
ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی
جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم
ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی
برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای
[...]
ایا ستوده بتو خانواده نبوی
جهان گرفته برأی صواب و عام قوی
توئی بحق شرف دین کردگار جهان
نه دین بود نه شرف هر کجا که تو بنوی
اجل سید عالم سپهر جاه و شرف
[...]
بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن
چنانکه باز ندانم کنون زردف روی
هنوز با همه اعراض من چو درنگری
سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوی
هزار سر شده بیش است پیش میدان گوی
بگفتگوی محال و زبان بیهده گوی
از آنورق که تو از ترهات می خوانی
در آن نه ذوق سخن بینم و نه رنگ و نه بوی
اگر بدفتر قرآنت هیچ هست امید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.