گنجور

 
سوزنی سمرقندی

بسم ز نرگس سیراب و لاله خودروی

که نرگس بت من لاله درکشید بروی

سیاه و لعل چو لاله است نرگس بت من

سیه چو روز من از عشق و لعل چون رخ اوی

بآینه نگرید آن یگار و دید در انو

بنور نرگس سیراب و لاله خود روی

شد آن دو نرگس او فتنه بر دو عارض او

چو من بر آن صنم سرو قد مشکین موی

ز جوی نرگس بر لاله راند او بر جزع

چنانکه گشت هان لاله را و نرگس موی

ستاره نامی و مه عارضی و غالیه موی

مه و ستاره گرفت از تو نور و غالیه بوی

ستاره بارم خویش از غم آن

که تو بفالیه مه را بپوشی ای مه روی

منجمی را گفتم که هیچ نجم فلک

بود چو نجم کله دوز پیش من بر گوی

جوابداد که بر آستان حسن و جمال

یکیست نجم کله دوز و تو منجم اوی

منجم توام ای نجم آسمان جلال

همیشه از نظر وصل تو سعادت جوی

بچشم دل نظری کن بمن بین که مرا

ز چشم سر بدو رخ بر روان شدست دو جوی

بآب دیده چو من خویشتن همی شویم

تو دل ز مهر و وفای من ای دو دیده مشوی

بمن نویس یکی نامه پیش از آنکه رخت

ز خط مشگین چوگان بزد بسیمین گوی

بیاد رویه نخشب دو زلف بر رخ زن

که تا دهد همه را عبده گل خود روی

بپیش باد نه آن نامه تا بمن برسد

که هیچ خنک نیابی چو باد با تک و پوی

بکوی و صافی آن نامه را بزن عنوان

به پیش نامه تو با خواره بندم گوی

 
 
 
منوچهری

یکی سخنت بگویم گر از رهی شنوی

یکی رهت بنمایم اگر بدان بروی

سبوی بگزین، تا گردی از مکاره دور

برو بدان ره تا جاودانه شاد بوی

ایا کریم زمانه! علیک عین‌الله

[...]

قطران تبریزی

همی گذشت بکوی اندرون بت مشکوی

ز روی او شده جای نشاط و رامش کوی

جفا نمود و بمن روی باز کرد بخشم

ز خشم چون گل صد برگ برفروخته روی

برفت و ماند مرا دلفکار و زار بجای

[...]

سوزنی سمرقندی

ایا ستوده بتو خانواده نبوی

جهان گرفته برأی صواب و عام قوی

توئی بحق شرف دین کردگار جهان

نه دین بود نه شرف هر کجا که تو بنوی

اجل سید عالم سپهر جاه و شرف

[...]

انوری

بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن

چنانکه باز ندانم کنون زردف روی

هنوز با همه اعراض من چو درنگری

سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوی

حمیدالدین بلخی

هزار سر شده بیش است پیش میدان گوی

بگفتگوی محال و زبان بیهده گوی

از آنورق که تو از ترهات می خوانی

در آن نه ذوق سخن بینم و نه رنگ و نه بوی

اگر بدفتر قرآنت هیچ هست امید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه