گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد

بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد

نگاه گرم برویت که می تواند کرد

چنین که روی ترا شرم در میان دارد

گر از بهشت برین دور داردم غم نیست

[...]

طبیب اصفهانی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش دوم » شمارهٔ ۵۶

 

کسیکه ذوق تمنای دوستان دارد

مگر که شوق تمنای بوستان دارد

نشان و نام چه جوئی ز عاشق آزاد

که او نه بسته نامست و نه نشان دارد

غم کهولت و پیری کجا خورد پیری

[...]

نورعلیشاه
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۴

 

نه من هر آن که ز ابنای انس جان دارد

اگر کند به فدای تو جای آن دارد

کند تلافی بد عهدی گل آن مرغی

که هر دو روز به گلزاری آشیان دارد

ندارد آرزوی آب زندگی در دل

[...]

سحاب اصفهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد

بیاض چهره‌اش از خون دل نشان دارد

ز پرده راز دلم عشق آشکارا کرد

که شعله را نتواند کسی نهان دارد

به سختی از سر بازار عشق نتوان رفت

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش شاهزاده مبرور شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید

 

به کف هر آنکه سر زلف دلستان دارد

به دست سلسله عمر جاودان دارد

جبین و چهره و ابروی دوست پنداری

به برج قوس مه و مشتری قران دارد

میان جمع پریشان دلی ز من‌گم شد

[...]

قاآنی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

کسی که عشق ندارد چه درجهان دارد

تنی که یار ندارد مگوکه جان دارد

هر آن که گلرخی او را به بر بود شب وروز

چه حاجتی به گل و سیر بوستان دارد

اگر زعاشق صادق نشانه می طلبی

[...]

بلند اقبال
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

خط تو هاله‌صفت، ماه در میان دارد

مه تو جای بر اوج سپهر جان دارد

ز چشمکان تو پیداست ای صنم، بر خلق

که فتنه های غریب آخرالزمان دارد

ز بس که با سر زلفت گرفته خو، دل من

[...]

افسر کرمانی
 

حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

دلم چو صعوه به زلف تو آشیان دارد

که آشیانه سیمرغ زیر، ران دارد

امید دانه خالت به دام زلف کشید

خوش است دام که این دانه در میان دارد

دهان تنگ تو چون غنچه هر زمان بشکفت

[...]

حاجب شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode