قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱
خزان ببرد بهاء همه بهار ز باغ
ز برگ زرد بدینار زرد ماند راغ
چراغ شمس فلک زیر دود گشت نهان
شد از ترنج همه باغ پر ز شمع و چراغ
شمال سرد پدید آمد و پدید آورد
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
تو را فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۷۶
بیار باده که وقت گلست و موسم باغ
ز مهر بر دل پر خون لاله بنگر داغ
دماغ عقل معطر کن از شمامه ی می
بود که بوی عفافش برون رود ز دماغ
گهی که زاغ شب از آشیان کند پرواز
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵
کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ
خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ
نواخت ریختها در چمن مغنی آب
ترانه های نر او لطیف ساخت دماغ
شب بهار و شبستان باغ و صحبت یار
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ
به جلوهٔ گلِ سوری نگاه میکردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ
چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۲
ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ
که شمع مجلس او بس بود فتیله داغ
دل از چمن نگشاید اسیر عشق ترا
که پیش بلبل عاشق قفس نماید باغ
به جرعه یی بزن آبی بر آتشم که رسید
[...]
رضیالدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷
مرا چگونه نباشد حضور عیش و فراغ
که زخم بر سر زخم است و داغ بر سر داغ
مرا چنانکه منم بینی و نگوئی هیچ
ازین تغافل جانسوز سخت داغم داغ
اگر جگر جگر و دل دلم خورد، شاید
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
بسی شدم به بلاد و جبال و کوچه و باغ
به کوی مهدی هادی کسی نداد سراغ
چه حکمتست که محرومم از جمال امام
مگر ز معصیت آید مرا به دل این داغ
مرا شب است ز هجران او سراسر عمر
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰
بسی شدم به بلاد و جبال و کوچه و باغ
به کوی مهدی هادی کسی نداد سراغ
چه حکمتست که محرومم از جمال امام
مگر ز معصیت آید مرا به دل این داغ
مرا شب است ز هجران او سراسر عمر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۷
به ذوق گرد رهت میدوم سراسر باغ
ز بوی گل نمکی میزنم به زخم دماغ
سزد که بیخودیام بخشد از بهار سراغ
پی شکستن رنگی رسیده است به باغ
به فکر عافیت از سر گذشتهام لیکن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۸
کنون که میگذرد عیش چون نسیم ز باغ
چو گل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ
ز شبنم گلم این نکته نقد آگاهیست
که گرد آبله پایی شکستهاند به باغ
ز چشمک گل باغ جنون مشو غافل
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹
نه پنبه از پی راحت گذاشتم بر داغ
فتیله ای است که آتش گذاشتم به چراغ
نشین به سایهٔ مژگان و [سرفرازی] کن
ز چشم خویش در آیینه تازه دار دماغ
ز عندلیب شنیدیم بی وفایی گل
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۴۴ - و به نستعین و نستمد
«پلر» سرشکِ بصر دان و «مرو» آبِ دماغ
«پاساژ» معبر و «رامپار» برج و «ژاردن» باغ
میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۲ - تابلوی اول: شب مهتاب
حباب سبز چه رنگ است شب ز نور چراغ؟
نموده است همان رنگ ماه منظر باغ
نشان آرزوی خویش، این دل پر داغ
ز لابهلای درختان، همی گرفت سراغ