صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
پس از شکستن کشتی که دل به مرگ بداد
ز لطف ایزدی اندر جزیرهای افتاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۵ - حکایت سفینه غلام
نمود فضه بر زینب این چنین بنیاد
که ای غمینه غم تازهات مبارک باد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۷ - آمدن بشیر از جانب یوسف به خدمت یعقوب
به دشت کرببلا از جفای ابن زیاد
به نزد آب حسین تو تشنه لب جا نداد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۸ - شکوه و زینب (ع) سر قبر مادر
مرا به گوشه زندان همین نه ماوا داد
به کوفه حکم به قتلم نمود ابن زیاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - در وفات حضرت یوسف(ع)
بده به وی تو دمی مهلت ای ستم بنیاد
که مانده در ره او چشم سید سجاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت
شهید گشته و بیدست کز تنش ز عناد
دو دست در لب شط از برای آب افتاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت
علی اکبر غمناک و قاسم داماد
کفن به گردن و سرها بدست با فریاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۴ - در بیان قیامت و گریز به مصیبت
ز رستگار و خطا پوی و بنده و آزاد
تمام را طمع مغفرت رود از یاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - روایت معراج
جناب موسی عمران به تهنیت بگشاد
لب مبارک خود از پی مبارک باد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۶ - روایت معراج
ولی به ماریه از لشکر عبید زیاد
کسی به سبط نبی مهلت نماز نداد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۸ - نامه نوشتن فاطمه صغرا به پدر
اگر به کرببلا گشته قاسم داماد
عروس را بده از جای من مبارک باد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۰ - در وضوء گرفتن فخر امم(ص)
ازآن به بعد دگر آن درخت میوه نداد
در شکفتی اصلاً به روی کس نگشاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۱ - در بیان رحلت پیغمبر رحمت(ص)
سلام کرد و دو دست ادب به سینه نهاد
ز روی شاهد مقصود خویش پرده گشاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۳ - در بیان اسیری ابیالعاص در مکه
بداد فدیه و بنمود اسیر خود آزاد
به سوی مکه روان گشت خرم و دلشاد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۲۴ - مغلوب شدن خالد بن ولید
نگشت خالد اگر از مراد خود دلشاد
رسید نسل مرادی ز فعل خود به مراد
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۴ - رحلت فاطمه زهرا (س)
در آن زمان که سر نعش آن شهد عناد
رسید با غل و زنجیر سید سجاد
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵
بنقد حال شدم خاک هر چه بادا باد
مگر بکوی تو روزیم در رساند باد
دگر ز عشق تو فریاد و ناله می نکنم
که خاک را نسزد هیچ ناله و فریاد
شویم خاک و شود سنگ خاک ما و هنوز
[...]
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
جهان و هر چه درو هست پیش مردم راد
بود بساط سلیمان که هست در کف باد
جم و قباد توئی باش خاک اهل نظر
که خاک اهل نظر افسر جمست و قباد
شدست دانش و دادای ملک تو آب و گلی
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۲
عمید سلطنه سردار امجد آنکه ندید
دو چشم گیتی چون او یکی سپهبد راد
دو چیز بنده فرمان اوست خامه و تیغ
دو چیز زنده بگفتار اوست دانش و داد
از آن دو چیز شود پایه هنر ستوار
[...]
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۷۷ - غزل جمهوری: غزل اول ماهور
به مردم این همه بیداد شد ز مرکز داد
زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد
ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب
نتیجه نیست به تعمیر این خرابآباد
همیشه مالکِ این مُلک ملّت است که داد
[...]