گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

سفر گزیدم ازین آستان کون و فساد

بر آسمان معالی، سفر مبارک باد!

مبارکی چه بود؟آنکه یار پیش آید

بشیوهای ملاحت، برای حسن رشاد

رشاد چیست؟ حذر کردن از موانع اصل

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

هزار شکر که سلطان عشق جان را داد

هزار مجد و معالی، هزار حسن و رشاد

به پیش وصل تو از هجر دادها کردم

هزار شکر که سلطان وصل دادم داد

هوای وصل تو جانبخش و دلنواز آمد

[...]

قاسم انوار
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵

 

بیا بیا که در این خطهٔ خراب‌آباد

نگشت بی‌تو دمی این دل خراب آباد

گره زن آن زلف بنفشه بر لاله

که کار بسته ی من جز بدان گره نگشاد

چو لاله صرف مکن با پیاله حاصل عمر

[...]

ابن حسام خوسفی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

بیا که شاهد گل در چمن نقاب گشاد

سر نیاز صراحی به پای جام نهاد

میان به خدمت پیر مغان ببندم چون

گشاد بند قبا غنچه در چمن به گشاد

مبند دل به جهان کو به کس وفا نکند

[...]

صوفی محمد هروی
 

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

گتاب البسه یکجا بنظم البسه ام

یکی خرید ولی قیمتم هنوز نداد

ملازمیش بمن گفت از پی اینوجه

(بهرزه گیوه مدرکان بخورد و بر دو نهاد)

نظام قاری
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

 

خوش آن که شد به دلی از مضیق حرص آزاد

مقیم کنج قناعت درین خراب آباد

نسیم خیر دهد آب و خاک کلبه فقر

کسی که ساعی آن شد خداش خیر دهاد

بکن بنای سرای فنا ز ساحت دل

[...]

جامی
 

جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۲۳ - سلمان ساوجی

 

کنار حرص دلا پر کجا توانی کرد

تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد

عزیز من در درویشی و قناعت زن

که خواری از طمع و عزت از قناعت زاد

اگر بلغزد پای توانگری سهل است

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۸ - مخمس

 

چو جان من نشود جز بمرگ من دلشاد

مرا خلاص ز مردن کسی نخواهد داد

مگر ز روی وفا دوستان پاک نهاد

دعای عمر کنندم ولی قبول مباد

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

خوشا کسی که درین عالم خراب آباد

اساس ظلم فگند و بنای داد نهاد

بیا، بیا، که از آن رفتگان بیاد آریم

که رفته اند و ازیشان کسی نیارد یاد

مکن اقامت و بنیاد خانمان مفگن

[...]

هلالی جغتایی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وله ایضا

 

اگر چه مادر ایام خوش نتیجه فتاد

درین زمان پسری به نزاد از بهزاد

مه سپهر حکومت که در زمانهٔ او

زمانه را فزع دادخواه رفت از یاد

گل بهار سخاوت که در محل کرم

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح عالم فاضل شیخ عبدالعال

 

مرا غمی است ز بیداد چرخ بی‌بنیاد

که بردهٔ عشرتم از خاطر و نشاط از یاد

مرا تبی است که گر از درون برون افتد

به نبض من نتواند طبیب دست نهاد

مرا دلیست که هست از کمال بوالعجبی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۳ - من نتایج افکاره فی مرثیه‌اخیه‌الصاحب الاجل الاکرام خواجه عبدالغنی

 

ستیزه گر فلکا از جفا و جور تو داد

نفاق پیشه سپهرا ز کینه‌ات فریاد

مرا ز ساغر بیداد شربتی دادی

که تا قیامتم از مرگ یاد خواهد داد

مرابگوش رسانیدی از جفا حرفی

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - سپهر مرتبه، بکتاش بیگ

 

زهی ارادهٔ تو نایب قضا و قدر

ستاره امر ترا تابع و فلک منقاد

تویی خلاصه آبا و امهات وجود

به سان تو خلفی مادر زمانه نزاد

سپهر پیر که تا بوده گشته گرد جهان

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم

 

مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد

که هر یکی بدگر گونه داردم ناشاد

تنم گداخته شد در عنا چو موم از فکر

که آتش از چه فتاده است در دل فولاد

چمن چگونه برآراست قامت عرعر

[...]

شیخ بهایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - این قصیده نیز بعد از معاودت مکه به احمدآباد گجرات در مدح شاهزاده همایون نژاد شاهزاده مراد گفته شده

 

پس از ادای طواف حج و رسوم عباد

به سیر عرصه گجراتم اتفاق افتاد

قبول جذبه آن آب و خاکم از کشتی

چو دست قابله از مهد برکنار نهاد

چنان به شوق خرامان شدم در آن کشور

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۸ - در مدح حکیم ابوالفتح

 

زهر گلی که هوای دلم نقاب گشاد

فلک بگلشن حسرت نوشت و داد بباد

هرآن گره که در آن نقد مدعا بستند

بدامن طلب مدعی نهاد گشاد

زمانه غیر الم نامه نیست تصنیفش

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قدرت طبع

 

سخن شناسا گربیت بنده رد کردی

خجل مباش که منهم ز خجلتم آزاد

ترا قبول نیفتاد ناقبولی آن

باین دلیل که گفتی مرا قبول افتاد

اگر بطبع توبیتی زبنده جا نگرفت

[...]

عرفی
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - در مدح شهنواز خان موقعی که ظاهرا تحت نظر قرار گرفته بوده است

 

حدیث شکوه گردون بلند خواهم کرد

مگر بدرگه خان جهان رسد فریاد

پناه اهل هنر شهنواز خان، که کند

ز رای روشن او آفتاب استمداد

جهان بذات عدیم المثال او نازان

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۱

 

مرا دلی ست که هرگز ندیدم او را شاد

دلی سیاه تر از بخت اهل استعداد

به خاک تیره هنرها نشانده اند مرا

مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد

ازین چه سود که قدم کلید وار خمید

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵۸

 

خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد

ز سر گذشت و به دنبال این بلا افتاد

تو تا شکفته شدی گل به خویشتن بالید

تو تا بلند شدی قد کشید نخل مراد

چگونه دل به دو زلف معنبرش ندهم؟

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
sunny dark_mode