نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۵
تو سایهای، نشوی هرگز آسمانافروز
تو که گلی، نشوی هرگز افتاب اندای
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۶
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
شود پذیره دشمن به جستن پیکار
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۲ - شیر و خرگوش
سحاب گویی یاقوت ریخت برمینا
نسیم گویی شنگرف بیخت برزنگار
بخار چشم هوا و بخور روی زمین
ز چشم دایه باغ است و روی بچه خار
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۵
مخالفان تو موارن بدند مار شدند
برآور از سر موران مار گشته دمار
مده زمان شان، زین بیش روزگار مبر
که اژدها شود ار روزگار یابد مار
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۶
کجا تواند دیدن گوزن طلعت شیر
چگونه یارد دیدن تذرو چهره باز
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الفحص عن امر دمنة » بخش ۵
ز رایش ار نظری یابد آفتاب بصدق
که خواند یارد صبح نخست را کاذب؟
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۱۵ - حکایت موشی که به دعای زاهد مستجاب الدعوه به پیکر دختری درآمد
بمار ماهی مانی، نه این تمام و نه آن !
منافقی چکنی؟ مار باش یا ماهی
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۱۸
بهرچه روی نهم یا بهر چه رای کنم
قوی است دست مرا تا تو دست یار منی
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب القرد و السلحفاة » بخش ۳
کسی که عزت عزلت نیافت هیچ نیافت
کسی که روی قناعت ندید هیچ ندید
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۲ - حکایت گربه و موش
لقای تو سبب راحت است در ارواح
بقای تو سبب صحت است در ابدان
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۲ - حکایت گربه و موش
اگر یگانه شوی با تو دل یگانه کنم
ز عشق و مهر دگر دلبران کرانه کنم
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۷
حیات را چه گوارنده تر زآب ولیک
کسی که بیشترش خورد بکشد استسقاش
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک والطائر فنزة » بخش ۷
بجست با رخ زرد از نهیب تیغ کبود
چنانکه برگ بهاری زپیش باد خزان
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و ابن آوی » بخش ۳
نموده تیره و منسوخ با هوا و فضاش
صفای چرخ اثیر و صفات باغ ارم
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و ابن آوی » بخش ۹
من آن ترازوم اخلاص و دوستی ترا
که هیچ گنج نتابد سرزبانه من
بعشق و مهر تو آن بحر دور پایانم
که در نیابد چرخ و هوا کرانه من
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۷
سبُک تَگی که نگردد ز سُم او بیدار
اگرش باشد بر پشتِ چشمِ خفته گذر
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۸
همیشه باد سر و دیده بداندیشان
یکی بریده به تیغ و یکی خلیده به تیر
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۲۰
رضا ندادی جز صبح در جهان نمام
رها نکردی جز مشک بر زمین غماز
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب ابن الملک و اصحابه » بخش ۴
نگارخانه چین است و ناف آهو چین
درون چین دو زلف و برون چین قباش
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » خاتمهٔ مترجم » بخش ۱
اگر بنام کسی گفت بایدم شعری
بپیش طبع تو باشی همه بهانه من