دیگر روز شریفزاده را گفتند: که امروز به جمال خویش کسی اندیش که ما را فراغی باشد. اندیشید که: اگر بی غرض بازگردم یاران ضایع مانند. در این فکرت به شهر درآمد، رنجور و متاسف پشت به درختی بازنهاد. ناگهان زن توانگری بر وی گذشت و او را بدید، مفتون گشت و گفت: ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم. و کنیزک را گفت: تدبیری اندیش.
نگارخانه چین است و ناف آهو چین
درون چین دو زلف و برون چین قباش
کنیزک به نزدیک او آمد و گفت: کدبانو میگوید که:
وقف الهوی بی حیث انت فلیس لی.
اگر به جمال خود ساعتی میزبانی کنی من عمر جاوید یابم و ترا زیان ندارد. جواب داد: فرمان بردارم، هیچ عذری نیست. در جمله برخاست و به خانه او رفت.
اندر برم و بریزم ای طرفه ری
در خانه ترا و در قدح پیش تو می
بیرون کشم و پاک کنم اندر پی
از پای تو موزه وز بناگوش تو خوی
و روزی در راحت و نعمت بگذرانید، و به وقت بازگشتن پانصد درم صلتی یافت، برگ یاران بساخت و بر در شهر بنبشت که «قیمت یک روزه جمال پانصد درم است.»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شریف زاده، در روزی به فکر فراغت و خوشی افتاد و به شهر رفت. در آنجا زنی ثروتمند را دید و به شدت مجذوب جمال او شد. او از کنیزک خواست که تدبیری بیندیشد. کنیزک به او گفت که اگر چند ساعت میزبانی کند، عمر جاوید پیدا خواهد کرد. شریف زاده قبول کرد و به خانه زن رفت و روز را در آسایش گذراند. وقتی که برگشت، قیمت یک روز زیبایی خود را پانصد درم تعیین کرد و بر در شهر نوشت که «قیمت یک روزه جمال پانصد درم است».
هوش مصنوعی: شریفزاده روزی به او گفته بودند که امروز کسی به زیباییاش فکر کند تا او بتواند آرامش داشته باشد. او فکر کرد که اگر بیدلیل برگردد، دوستانش را از دست خواهد داد. در همین فکر به شهر رفت و در حالی که ناراحت و غمگین بود، پشت درختی ایستاد. ناگهان زنی ثروتمند از کنارش گذشت و او را دید و به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: "این انسان نیست، بلکه یک ملک با کرامت است." سپس به کنیزک خود گفت: "تدبیری برای این موضوع بیندیش."
هوش مصنوعی: عکسهای زیبایی از چین در ذهنم نقش بسته و زیباییهای طبیعت با زلفهای مشکی و دلربای او گره خورده است. بیرون از آنها، زیبایی دیگری وجود دارد که دل را میرباید.
هوش مصنوعی: کنیزک به او نزدیک شد و گفت: کدبانو میگوید که:
هوش مصنوعی: عشق به چیزی بدون توجه به آن، برای من بیمعناست.
هوش مصنوعی: اگر ساعتی به زیباییات توجه کنی و پذیرای منباشی، من زندگی ابدی پیدا میکنم و تو هیچ ضرری نمیبینی. او پاسخ داد: فرمانبردارم، هیچ بهانهای وجود ندارد. سپس از جا برخاست و به خانه او رفت.
هوش مصنوعی: درفش خود را برمیزنم و در خانهات افشان میکنم، به طوری که در پیش تو همواره در آغوشم باشد.
هوش مصنوعی: من به بیرون کشیدن و پاک کردن چیزهایی از وجود تو مشغولم، آنچه که از پاهایت و از گوشهای تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: روزی را در آرامش و نعمت سپری کرد و وقتی به خانه برگشت، پانصد درم به عنوان صله دریافت کرد. سپس برای یاران خود کارتهایی درست کرد و بر در شهر نوشت که "قیمت یک روز زیبایی پانصد درم است."
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.