گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - حکایت

 

به رستم چه خوش گفت فرزانه زال

که ای پور نام آور بی‌همال

مترس از دوصد مرد شمشیرزن

بپرهیز از آه یک پیرزن

که تیغ یلان را سپر حایل است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - حکایت

 

شنیدم که رستم به مازندران

چو بر کشتن دیو بستی میان

بدیدی کهن اهرمن را به خواب

به خود کردی از روی مردی خطاب

که در خوابش ار لخت بران زنم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰۲ - در ستایش و تعریف فردوسی علیه‌الرحمه به الفاظ فارسی

 

دو تن پهلوان سخن در میان

سخن بودشان از تن و از روان

یکی گفت بایست نیروی تن

که گفتار فردوسی است این سخن

«ز نیرو بود مرد را راستی»

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱۴ - قطعه

 

شنیدم که کوری به خاک زمین

به شکرانه هر لحظه سودی جبین

که این فیض عظمی ز کوریم بس

که چشمم نیفتد به ناموس کس

بلی دیده‌ای کان خیانت‌گر است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۸۷ - تاریخ

 

سیه چرده حاجی بشیر آنکه بود

دلش از ریاضت سفید و منیر

نه جز ذکر محبوبش اندر زبان

نه جز یاد مولایش اندر ضمیر

همش خوی نیک و همش خلق خوش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ‌ها و قطعات مناسبتی » شمارهٔ ۱۱۱ - بیان حقیقت

 

ترا چشم گل بین چو در کار نیست

بچشمت جهان جز خس و خار نیست

بلی پیش نا بخردان از جهان

به غیر از نکوهش سزاوار نیست

جهانرا چو دانا نکوهش کند

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - قطعه

 

شنیدم که هارون به بهلول گفت

ز دنیا گذشتی و این نادر است

بگفتا گذشت تو از من فزود

که دادی نعیم ابد را ز دست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - قطعه

 

شنیدم که از مال داری لئیم

یکی بی‌نوا خواست چندین درم

بگفتا مرا دار معذور و کن

روا حاجت خود ز اهل کرم

ولی کم کن از خواهش خویش گفت

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۸ - قطعه

 

مبر رشک بر آنکه او را ملک

پی‌امتحان کرد روزی بلند

چه بسیار کس را که این گنج نهاد

فرا برد‌ام روز و فردا فکند

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - قطعه

 

یکی را گه و بی گه اندر سرای

بسرقت همی رفت مال و منال

بر آورد دیوار خانه به ابر

نبود ایمن از دزد در عین حال

کسی گفتش این دزد در خانه است

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - قطعه

 

به هر چیز مهرت فزونتر بود

همان را پرستش کنی هرچه هست

چو مهرت به دنیا ز حق بیش شد

تو دنیاپرستی نئی حق‌پرست

صغیر اصفهانی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل

 

مرا گر به جاوید؟ عمری دهند

سپس بر سرم، تاج شاهی نهند

همانا شود، ز آن من کشوری

در آید به فرمان من لشکری

یکی تخت زر، زیر پایم نهند

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تأثیر سخن

 

شنیدم نویسنده ای در قدیم

نویسنده پاک رأی و حکیم

گزیده یکی چامه، انشا نمود

شه عصر از آن نامه رسوا نمود

گرفت آن هجانامه، آنسان رواج

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب

 

بهارا به پاییز ما، دیده دوز

ز کلک تموزین دی، وی بسوز

ملک را ز ما نیز این نکته گوی:

که پیش آمده ملک نبود نکوی!

شها! صفحهٔ غرب؛ اقلیم تو

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده

 

خری از گلستان باغی گذشت

بسی گل به ره دیده، وقعی نهشت

نسنجید کآن جلوه گل، ز چیست؟

نفهمید فریاد بلبل ز کیست؟

رسید او به جائی که ره تنگ بود

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - در نکوهش نوع بشر

 

به پندار دانای مغرب‌زمین

پدیدآور پند نو «داروین»

زمانه ز میمون، دُمی کم نمود

سپس ناسزا نامش، آدم نمود

اگر آدمیت بر این بی‌دُمی‌ست؟

[...]

میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - ملت فروش

 

یکی را ز تن، جامه در دزدگاه

بکندند از کفش پا تا کلاه

پس آنگاه، آن روز تا شب دوید

که تا بر دهی، نیمه شب در رسید

بشد در سرای خداوند ده

[...]

میرزاده عشقی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸

 

سر و عقل گر خدمت جان کنند

بسی کار دشوار ک‌آسان کنند

بکاهند گر دیده و دل ز آز

بسا نرخها را که ارزان کنند

چو اوضاع گیتی خیال است و خواب

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - دریای نور

 

بالماس میزد چکش زرگری

بهر لحظه میجست از آن اخگری

بنالید الماس کای تیره رای

ز بیداد تو، چند نالم چو نای

بجز خوبی و پاکی و راستی

[...]

پروین اعتصامی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۸۶ - شباویز

 

چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد

شباویز، نالیدن آغاز کرد

بساط سپیدی، تباهی گرفت

ز مه تا بماهی، سیاهی گرفت

ره فتنهٔ دزد عیار باز

[...]

پروین اعتصامی
 
 
۱
۲۵۱
۲۵۲
۲۵۳
۲۵۴
sunny dark_mode