چو رنگ از رخ روز، پرواز کرد
شباویز، نالیدن آغاز کرد
بساط سپیدی، تباهی گرفت
ز مه تا بماهی، سیاهی گرفت
ره فتنهٔ دزد عیار باز
عسس خسته از گشتن و شب دراز
نخفته، نه مست و نه هوشیار ماند
نیاسوده گر ماند، بیمار ماند
پرستار را ناگهان خواب برد
هماندم که او خفت، رنجور مرد
جهان چون دل بت پرستان، سیاه
مه از دیده پنهان و در راه، چاه
بخفتند مرغان باغ و قفس
شباویز افسانه میگفت و بس
نمیکرد دیوانه دیگر خروش
نمیآید آواز دیگر به گوش
بجز ریزش سیل از کوهسار
بجز گریهٔ کودک شیرخوار
برون آمد از کنج مطبخ، عجوز
ز پیری بزحمت، ز سرما بسوز
شکایت کنان، گه ز سر، گه ز پشت
چراغی که در دست خود داشت کشت
بگسترد چون جامه از بهر خواب
سبوئی شکست و فرو ریخت آب
شنیدم که کوته زمانی نخفت
شکسته گرفت و پراکنده رفت
بنالید از نالهٔ مرغ شب
که شب نیز فارغ نهایم، ای عجب
ندیدیم آسایش از روزگار
گهی بانگ مرغست و گه رنج کار
بنرمی چنین داد مرغش جواب
که ای سالیان خفته، یکشب مخواب
به سر منزلی کاینقدر خون کنند
در آن، خواب آزادگان چون کنند
من از چرخ پیرم چنین تنگدل
که از ضعف پیران نگردد خجل
بهر دست فرسوده، کاری دهد
بهر پشت کاهیده، باری نهد
بسی رفته، گم گشت ازین راه راست
بسی خفته، چون روز شد، برنخاست
عسس کی شود، دزد تیرهروان
تو خود باش این گنج را پاسبان
بهرجا برافکندهاند این کمند
چه دیوار کوته، چه بام بلند
درین دخمه، هر شب گرفتارهاست
ره و رسمها، رمزها، کارهاست
شب، از باغ گم شد گل و خار ماند
خنک، باغبانی که بیدار ماند
بخفتن، چرا پیر گردد جوان
برهزن، چرا بگرود کاروان
فلک، در نورد و تو در خوابگاه
تو مدهوش و در شبروی مهر و ماه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تصویر کشیدن شب و تنهایی موجودات و انسانها میپردازد. با غروب خورشید و تاریکی شب، صدای ناله و گلایهها آغاز میشود و همه چیز به خواب میرود. پرندگان در قفس سکوت کردهاند و دیوانهها دیگر صدایی نمیزنند. تنها صدای بارش باران و گریه کودکی به گوش میرسد.
شاعران با زنی پیر که از سرما و فرسودگی رنج میبرد، تصویر میکند که چراغش را روشن نگهداشته است. او از خواب ناآرام و مشکلات زندگی مینالد و مشکلاتش را با دیگران به اشتراک میگذارد.
شعر به ما یادآوری میکند که خواب و آرامش در دنیای پر از رنج و گرفتاری، کمیاب است و در عین حال، باید در این دنیای پر از یأس و ناامیدی بیدار ماند و برای حفظ ارزشها و گنجینهها تلاش کرد. موضوعاتی چون جوانی در برابر پیری، بیداری در برابر خواب و حفاظت از آرزوها در این شعر به خوبی بیان شدهاند.
هوش مصنوعی: زمانی که رنگ روز از چهره ناپدید شد، شب به سراغ آمد و نالیدن آغاز شد.
هوش مصنوعی: صفحهای که پر از نور و روشنی بود، ناگهان دچار یأس و دشواری شد؛ از لحظهای که ماه به دریا افتاد، تاریکی همهجا را فراگرفت.
هوش مصنوعی: راهنمایی برای اوضاع آشفته و ناامنی که دزدان حرفهای به وجود آوردهاند. اینجا، مأموران امنیتی خسته و کلافه از گشت و گذار در شبهای طولانی هستند.
هوش مصنوعی: کسی که نه خوابش برده، نه شاداب و سرحال است و نه کاملاً بیدار، اگر از حال و روزش مگذر، فقط در رنج و بیماری باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ناگهان پرستار خوابش برد و همان لحظه که او به خواب رفت، مرد بیمار نیز در آلمان میرفت.
هوش مصنوعی: جهان مانند دل بت پرستان تاریک و ظلمانی است، و مه، که نماد روشنی و دیدن است، از چشمها پنهان است. در این مسیر، خطرات و دشواریها وجود دارد.
هوش مصنوعی: پرندگان باغ خوابشان برد و قفس تنها داستانهای خیالی را به هم گفتند و دیگر چیزی نگفتند.
هوش مصنوعی: دیگر دیوانهای صدا نمیزند و آواز جدیدی به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: غیر از سرازیر شدن سیل از کوه و گریهٔ کودک نوزاد، چیز دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زنی پیر از گوشهی آشپزخانه بیرون آمد، با زحمت و در حالی که از سرمای شدید رنج میبرد.
هوش مصنوعی: شخصی ناراحت و ناامید در حال شکایت است و گاهی از جلو و گاهی از پشت چراغی که در دست دارد، صحبت میکند. این شخص به وضوح تحت تأثیر اتفاقات اطرافش قرار دارد و چراغ در دستش نمادی از امید یا روشنایی است که نتوانسته به درستی از آن استفاده کند.
هوش مصنوعی: چون خواب بر او غلبه کرد، آرامش و راحتی مانند پارچهای که پهن شده، او را دربرگرفت. اما ناگهان، سبویی شکست و آبش بر زمین ریخت.
هوش مصنوعی: من شنیدم که در زمانی کوتاه، خواب بینظم و پریشان به سراغش آمد و او را رها کرد.
هوش مصنوعی: ناله و فریاد پرندهٔ شب را بشنوید، که ما هم در این شب آرام نداریم، چقدر عجیب است.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ گاه آسایش را تجربه نکردیم، گاهی صدای پرنده را میشنویم و گاهی با زحمت و سختی روبهرو میشویم.
هوش مصنوعی: مرغ به نرمی به او گفت که ای خوابآلودهها، که سالها در خواب بودهاید، فقط امشب را بیدار بمانید.
هوش مصنوعی: در جایی که اینقدر ظلم و خونریزی وجود دارد، آزادگان چگونه میتوانند آرامش و آسایش پیدا کنند؟
هوش مصنوعی: من به خاطر سالخوردگی و ناتوانی در زندگی، حسرت و اندوه زیادی دارم و این موضوع باعث شده که دلم بسیار تنگ و ناراحت باشد.
هوش مصنوعی: برای دست خسته، کاری انجام میشود و برای پشت خمیده، باری گذاشته میشود.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در این مسیر درست رفته و گم شدهاند و بسیاری دیگر در خواب هستند و وقتی روز میشود، از خواب بیدار نمیشوند.
هوش مصنوعی: وقتی نگهبانان بیتوجهی میکنند، خودت باید از این گنجینه ارزشمند مراقبت کنی.
هوش مصنوعی: در هر جایی که این دام را انداختهاند، مهم نیست که دیوار کوتاه باشد یا بام بلند.
هوش مصنوعی: در این مکان تاریک، هر شب افرادی گرفتار هستند که با سنتها، نشانهها و فعالیتهای مختلف دست و پنجه نرم میکنند.
هوش مصنوعی: در شب، گلها از باغ ناپدید شدند و فقط خارها باقی ماندند. خوشا به حال باغبانی که بیدار مانده و از این حال باخبر است.
هوش مصنوعی: اگر خواب باشیم، چرا جوانی باید پیر شود و چرا کاروان باید به سمت بیراهه برود؟
هوش مصنوعی: آسمان در حال چرخش است و تو در خواب خود غرق شدهای، در حالی که روز و شب در حال گذرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.