شنیدم که رستم به مازندران
چو بر کشتن دیو بستی میان
بدیدی کهن اهرمن را به خواب
به خود کردی از روی مردی خطاب
که در خوابش ار لخت بران زنم
چه سان دم ز مردی به دوران زنم
خود آن فتنهٔ خفته بیدار کرد
پس آنگه بوی عزم پیکار کرد
دلیران امروز شبهای تار
ستیزند با کودک شیرخوار
به خوابست در دامن مادرش
که ریزند بمب گران بر سرش
کجایند مردان که عبرت برند
به مردانگیهایشان بنگرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، راوی از ماجرای رستم و نبردش با دیوها در مازندران صحبت میکند. او تأکید میکند که رستم در حال خواب، به خود خطاب میکند که اگر به دیو حمله کند، چطور میتواند مردانگیاش را اثبات کند. سپس اشاره میکند که در شبهای تار، دلیران به مبارزه با دشمنان میپردازند و در این درگیریها حتی کودکان نیز در خطرند. راوی از مردان میخواهد که به شجاعت و بزرگی خود فکر کنند و عبرت بگیرند.
هوش مصنوعی: شنیدم که رستم با قدرت و شجاعت خود به مازندران رفت تا دیو را بکشد و بر او غلبه کند.
هوش مصنوعی: در خواب، آن نیروی شر را دیدی و با شجاعت و اراده، به خودت خطاب کردی.
هوش مصنوعی: اگر در خوابش به او حمله کنم، چگونه میتوانم دربارهی مردی صحبت کنم که این کار را انجام میدهد؟
هوش مصنوعی: فتنهای که در خواب بود، ناگهان بیدار شد و سپس عزم جنگ و نبرد را به خود گرفت.
هوش مصنوعی: جوانمردان در شبهای تار به مبارزه میپردازند و با شجاعت از کودکان بیدفاع دفاع میکنند.
هوش مصنوعی: کودکی در آغوش مادرش خوابیده است، در حالی که بمبهای سنگینی بر سرش فرود میآید.
هوش مصنوعی: کجایند آن مردان که از خوبیها و مردانگیهای خود درس بگیرند و عبرت بگیرند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.