اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
سرش کند و در زیر پی کرد خرد
همه ده به تاراج و آتش سپرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
به چرخ و مه و مهر سوگند خورد
کزین پس فرستم بهر جای مرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران
بر آن چشمه کاسپ من افشاند گرد
نیارد ژیان شیر از آن آب خورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۷ - در صفت سفر
مخند ار کسی را رخ از درد زرد
که آگه نیی زو تو او راست درد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
بزد نیزه بر گرده گاه دو گرد
برآورد و زد بر زمین کرد خرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام
چو شد سیر شیر و به دایه سپرد
لبش را به گیسوی مشکین سترد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
چو بنهاد گردون ز یاقوت زرد
روان مهره بر بیرم لاجورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
پسش برد یک کیسه دینار زرد
ابا توشه و بارهٔ ره نورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن
درآمد به هنجار ره ره نورد
ز زین کوهه آویخت گرز نبرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
همه دشت از آن مرغ بد گردگرد
فکندند بسیار و کشتند و خورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی
بخستش دو کتف و سپر کرد خرد
به گرز اندر آمد سپهدار گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۲ - ساختن شهر زرنج
به ما تا رسد گرد او در نبرد
ز زاول برآورد باشیم گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی
بغرید کوس و برآمد نبرد
برخشید تیغ و بجوشید گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی
دمان نوشیار از میان نبرد
به انبارسی ناگهان باز خورد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۴ - جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط
سپه را به یک بار پس باز برد
به نیزه فکند از یلان چند گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۴ - جنگ شاه کابل با زابلیان وشکسته شدن اثرط
گریزندگان نزد اثرط به درد
رسیدند پرخون و پرخاک و گرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
دروغ آبروی از بنه بسترد
نگوید دروغ آنکه دارد خرد
اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب
فکند از سِیُم سر به تیغ نبرد
گرفت آنگهی ره شتابان چو گرد