جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶ - تخم درود در زمین معذرت کاشتن و خوشه مغفرت درودن و توشه آخرت برداشتن
کرد بر خوان نبوت یک شب
دعوت گرسنه چشمان عرب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷ - چهره شاهد سخن به زیور خطاب آراستن و مهر ختم بر سعادت از خاتم نبوت خواستن
نخل قدسی و رطب تازه لبت
خسته از سنگ خسیسان رطب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۳ - عقد دوم در شرح سخن که شریف ترین گوهر صدف آدمیت است و لطیف ترین زیور شرف محرمیت
سخن آنجا که زند لاف ادب
خامشی از زر صامت چه عجب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۲ - عقد پانزدهم در خوف که طریق احتیاط ورزیدن است و بر نعمت امنیت و انبساط لرزیدن
ور غرور تو به اصل است و نسب
شرف جد و کرم ورزی اب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۱ - عقد هژدهم در رضا که گره کراهت از دل گشادن است و تلخی ها را چاشنی شیرین دادن
مجرمی جایزه عفو طلب
تا زنی دست به دامان طرب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۶ - حکایت کعبه روی که به سبب راستی از کید ناراستی برست و آن ناراست به برکت راستی وی به راستان پیوست
پس به الحاح و نیازی غالب
ساخت بر مرکب خویشش راکب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۰ - عقد سی و یکم در بعض دیگر از فضایل نوع انسان چون حلم و مدارا و عفو و احسان
رو در آن کوه کن از موج عقب
پیش ازان کت گذرد موج ز لب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۰ - حکایت صوفی و اعرابی که غلام وی به حسن حدی شتران وی را هلاک کرده بود
روز در بادیه می برد به شب
یک شبی زنده ای از حی عرب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۲ - عقد سی و پنجم در دولتخواهی سلاطین که عدل ایشان سرمایه آبادانی است و ظلم ایشان پیرایه ویرانی
جاهلانند همه جاه طلب
خویشتن را علما کرده لقب
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۴ - مناجات در انتقال از دولتخواهی ارباب سلطنت به نیکخواهی ارکان دولت
نسبت ظلم به تو نیست ادب
ظلمت ماش دهد ظلم لقب
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
این سبق پیشه کن چه روز و چه شب
بی فغان زبان و جنبش لب
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲
این چه چشمست و چه ابرو و چه لب
این چه قدست و چه رفتار عجب
این چه خطست و چه خالست و چه حسن
این چه تمکین چه جا و چه ادب
هر یکی از دگری شیرین تر
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در نکوهش مشروطه خواهان دروغی و زمامداران پس از بمباردمان رواق مطهر امام هشتم
آه ازین فرقه مشروطه طلب
اف بر این مردم بی نام و نسب
نام مشروطه از ایشان شده زشت
جان خلق آمده از غصه بلب
گلشن دین را صرصر باشند
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
مطرب عشق بگلبانگ طرب
خواند این نغمه بصد شور و شغب
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
با خود آورده ز کالای حلب
شیشهائی همه با نقش ذهب
ملکالشعرا بهار » چهارپارهها » افکار پریشان
غیر وهمیم نیاید بهنظر
غم و شادی خوش و ناخوش بد و خوب