مجد همگر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
در جهان دل شده ای نیست که غمخوار تو نیست
هیچ دل نیست که او شیفته در کار تو نیست
در همه روی زمین زنده دلی نتوان یافت
که به جان مرده آن نرگس خونخوار تو نیست
تا به خوبی چو مه و مشتری آمد رویت
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست
سرو زیبا و به زیبایی بالای تو نه
شهد شیرین و به شیرینی گفتار تو نیست
خود که باشد که تو را بیند و عاشق نشود
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
کو کسی کو بدل و دیده خریدار تو نیست
دور کن پرده زرخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست
در تو حیرانم وآنکس که ندانست ترا
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰ - شیخ سعدی فرماید
کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم چو بازار تو نیست
کیست ای مویند درزی که هوا دار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم چه بازار تونیست
یلمه صوف مشو بسته بند والا
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۴
یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر عزیزی که خریدار تو نیست
می بری دل ز کف شیر شکاران جهان
شیر را حوصله چشم جگردار تو نیست
لاله ای را نتوان یافت درین سبز چمن
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
ذرّهای نیست که آیینة دیدار تو نیست
خبر از خویش ندارد که خبردار تو نیست
گرچه نزدیکتر از جان منی بر لب لیک
وعدهای دورتر از وعدة دیدار تو نیست
درد دیرینة خود را ز که درمان طلبم
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۲۱
صحتش درد اگر فاطمه بیمار تو نیست
راحتش رنج دل ار خسته و افگار تو نیست
ای تو جان همه تنها دل و جان زار تو نیست
کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۱ - نغمهٔ خراسانی
خون شود از غم هجر تو و گردد صد چاک
هر دلی کان هدف ناوک خونخوار تو نیست
قسمت ماست جنون ورنه درین سلسله کیست
که گرفار خم طرّهٔ طرار تو نیست
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
جنبش کبک بزیبائی رفتار تو نیست
پر طاوس بحسن خط رخسار تو نیست
شکری نیست که در خنده شیرین توئی
نمکی نیست که در لهجه گفتار تو نیست
همه افسوس بدلدادن من دارد و من
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۶
دلبرا الفت رندان کهن کار تو نیست
صحبت مجلس اغیار سزاوار تو نیست
گر قصوری ز سر طرۀ طرار تو نیست
ز چه بازار کس آشفته ز بازار تو نیست