بخش ۶۱ - نغمهٔ خراسانی
نامش میرزا عبدالوهاب و برادر زادهٔ ملالطفعلی خراسانی، ملقب به خاکی شاه است که از اماجد عرفای این عهد بوده و فقیر مختصری از احوالش را قلمی نموده. غرض، وی در شیراز نشو و نما جسته. به تحصیل علوم میان بسته از کمالات صوری کامی حاصل کرد. استعداد فطری از خوان معرفتش بی نصیب و محروم نه پسندیده و به فیض خدمت کاملان زمانش رسانید. به قدر قابلیت خود اقتباس انوار کمال از آفتاب ضمیر منیراهل حال نمود. صحبت حضرت شیخ الموحدین و قطب العارفین حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی را دریافت و اشعّهٔ آن خورشید عالمتاب بر وجودش تافت. غرض، با آنکه در آغاز شباب است از کمالات کامیاب است. در شعر و شاعری طبعش سلیس و روان است وغزلیات شیرینش مطبوع اهل زمان است. خط نسخش قلم نسخ بر جریدهٔ افتخار اهل قلم کشیده و ناسخ نسخ ارباب این فن گردیده. صوت حزینش مایهٔ سرور و شادی خاطر محزون و نغمهٔ جان فزایش باعث رامش و آرامش دل پرخون. اوقاتش به کتابت کتاب اللّه و دعوات اجابت آیات مصروف است و خاطرش به عشقبازی مشعوف و این بیتش مناسب احوال:
عشق میورزم و امید که این فن شریف
چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود
بالجمله از معاصرین زمان و از یاران هم زبان است. این اشعار از آن جناب قلمی میشود:
کفر زلف نامسلمانی دل و دینم ربود
زاهدا چندین چه گویی از مسلمانی ما
خواهم ای دوست که با درد تو میرم ورنه
هم تو دانی که مرا میل به درمان تو نیست
خون شود از غم هجر تو و گردد صد چاک
هر دلی کان هدف ناوک خونخوار تو نیست
قسمت ماست جنون ورنه درین سلسله کیست
که گرفار خم طرّهٔ طرار تو نیست
هرکه مفتون تو شد کی پی نام و ننگ است
هر که مجنون تو شد کی پی عقل و دین است
خبر از وی ندارم لیک دارم این خبر کز وی
خبر هرگز نخواهم یافت تا از خود خبر دارم
نکنم آرزوی آن که رخ خوب تو بینم
دانم این را که نه من قابل دیدار تو باشم
دلت به حال لب تشنهام نسوخت وگرنه
که گفت من هوس تیغ آبدار ندارم
بود هر طفل را در دست سنگی
مگر از سینه بیرون شد دل من
ماندهام حیران که رندی پیش گیرم یا صلاح
چون نمیدانم من بی دل چه باشد رأی تو
اگر عشق این بودای دل به جان آیی زناکامی
وگریاراین بود ای جان به لب آیی ز تنهایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: میرزا عبدالوهاب، برادر زاده ملالطفعلی خراسانی، عارفی در شیراز بود که در علم و شعر پیشرفت کرد. او تحت تاثیر اشخاص بزرگ زمان خود، به ویژه حاج میرزا ابوالقاسم شیرازی، قرار گرفت و کمالات بسیاری را کسب کرد. شعرهای او روان و دلنشین بود و مورد استقبال اهل زمانش قرار گرفت. او در اشعارش به عشق و جنون عاشقانه اشاره میکند و از درد و رنج دوری معشوق صحبت میکند. عبدالوهاب در زندگی روزمرهاش به کتابت قرآن و دعا مشغول بود و شعرهایی زیبا و معنیدار میسرود که نشاندهنده احساسات عمیق او در مورد عشق و عرفان است.
هوش مصنوعی: میرزا عبدالوهاب، برادرزاده ملالطفعلی خراسانی، ملقب به خاکی شاه، یکی از بزرگترین عرفا در زمان خود بوده است. او در شیراز به دنیا آمده و در زمینههای علمی و دانشهای ظاهری به موفقیتهایی دست یافته است. با استعداد طبیعی خود، از منابع معرفتی بهرهمند شده و از معلمین برجسته زمانش بهره برده است. با وجود سن کمش، به کمالات بسیاری دست یافته و در شعر و شاعری نیز توانسته است آثار قابل توجهی خلق کند که مورد توجه اهل زمان قرار گرفته است. او خطی زیبا دارد و صدای حزینش میتواند دلهای غمگین را شاد کند. وقت خود را به نوشتن قرآن و دعاها میگذراند و در عشق و محبت نیز سرزنده و شاداب است.
هوش مصنوعی: من عاشقانه به این احساس نگاه میکنم و امیدوارم که این هنر با ارزش مانند دیگر هنرها باعث ندامت و پشیمانی نشود.
هوش مصنوعی: او یکی از همعصران و همراهان همزبان است. این اشعار به قلم او نوشته شده است:
هوش مصنوعی: زلف نامحرمانه و جذابیت آن، دل و ایمان من را به سرقت برده است. ای زاهد، تو چه حرفی دربارهٔ مسلمان بودن ما میتوانی بزنی؟
هوش مصنوعی: دوست عزیز، میخواهم با درد تو همراه شوم، اما خودت میدانی که من علاقهای به بهبودی از این حالت ندارم.
هوش مصنوعی: از غم دوری تو، دلها به شدت غمگین و پارهپاره میشوند، زیرا هیچکدام از آنها هدف تیرهای خطرناک و کشنده تو نیستند.
هوش مصنوعی: قسمت ما جنون است، و اگر نه، در این سلسله چه کسی وجود دارد که به دام زیبایی و جذابیت موی تو نیفتاده باشد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق تو دچار شود، دیگر به فکر نام و اعتبار نیست و هر که مجنون عشق تو شود، دیگر به چیزی چون عقل و دین نمیاندیشد.
هوش مصنوعی: من از او هیچ خبری ندارم، اما میدانم که هرگز از او خبری نخواهم گرفت تا زمانی که از خودم مطلع نباشم.
هوش مصنوعی: من آرزو نمیکنم که چهره زیبا و دلانگیز تو را ببینم؛ زیرا میدانم که من شایستگی دیدن تو را ندارم.
هوش مصنوعی: دل تو به حال من که لب تشنهام، نلرزید، وگرنه من نمیگفتم که هیچ اشتیاقی به چیزهای خوشمزه ندارم.
هوش مصنوعی: هر کودک سنگی در دست دارد، اما دل من از سینهام بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: من در حیرتم که آیا باید به رندی و آزادمنشی تمسک جوییم یا بر عقل و تدبیر تکیه کنم، زیرا نمیدانم که در شرایط بیدلی من، نظر و رأی تو چه میتواند باشد.
هوش مصنوعی: اگر عشق این احساس عمیق در دل تو باشد، باید به زندگی و امید بازگردی و از ناکامیها و غمهای خود خارج شوی؛ ای جان، اگر این چنین است، نباید از تنهایی رنج ببری و باید به زندگی و زیباییها بازگردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.