خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹
خواجه یک هفته اضطرابی داشت
دو شش افتاد چرخ ازرق را
رفت و رنگ زمانه پیش آورد
تا کشد خواجهٔ مزبق را
زیبقی را به رنگ باید کشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶
ما غم کس نخوردهایم مگر
که دگر کس نمیخورد غم ما
ما غم دیگران بسی خوردیم
دیگری نیز بشکرد غم ما
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱
بشنو ای پیر پند خاقانی
خاک توست این جوان علم طلب
جان علم است فقر و علم تن است
علم جان جوی و جان علم طلب
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳
چون ز یاران رفته یاد آرم
آه و واحسرتا علی من مات
چون ز عمر گذشته یاد آرم
آه و واغصتا علی مافات
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴
خوش سواری است عمر خاقانی
صیدگه دهر و بارگیر اوقات
پیش کان زین خود ز پشت حیات
بفکند نفل صید نعل کن حسنات
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵
زندگانی چو مال میراث است
که نبینی بقاش جز به زکات
پس ز طاعت بده زکاتش از آنک
به زکات است مال را برکات
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴ - در هجو خواجه اسعد
خواجه اسعد چو می خورد پیوست
طرفه شکلی شود چو گردد مست
پارسا روی هست لیکن نیست
قلتبان شکل نیست لیکن هست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹
به خدائی که در ره عدلش
بندگان را هزار آفتهاست
که مرا بیلقای خدمت او
زندگانی کثیف و نازیباست
که به دل پیش خدمتم دایم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰
زین اشارت که کرد خاقانی
سرفراز است بلکه تاجوَر است
پشت خم راست دل به خدمت تو
همچو نون و القلم همه کمر است
بختم از سرنگونیِ قلمش
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - در ذم بیهنران
گر نشستی ورای خاقانی
نه ورا عیب و نه تو را هنر است
زحل نحس تیره روی نگر
کز بر مشتری ورا مقر است
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - در موعظه و نصیحت
هم چنین فرد باش خاقانی
کآفتاب این چنین دل افروز است
چه کنی غمزهٔ کمانکش یار
که به تیر جفا جگر دوز است
یار، مویت سپید دید گریخت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲
تا به غربت فتاد خاقانی
یکدری خانهایش زندان است
نه درون ساختنش توفیق است
نه برون تاختنش امکان است
روی چون عنکبوت در دیوار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳
دارِ عزلت گزید خاقانی
که به از دارِ ملکِ خاقان است
خورش از مشربِ قناعت ساخت
که چو زمزم هم آبِ حیوان است
نبَرَد تا تواند اَندُهِ رزق
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۷ - در مرثیهٔ منوچهر شروان شاه
آب حیوان مجوی خاقانی
که منوچهر خضر خو مرده است
نوبت راحت و کرم بگذشت
تا چراغ کیان فرو مرده است
راحت آن روز رفت کو رفته است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۸ - در حماسه
من که خاقانیم عزیز حقم
ز آن که عبدی خطاب من رانده است
هرچه یارب ندای حق راندم
لاتخف حق جواب من رانده است
من به کنجی و حق به هفت اقلیم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹ - در وصول ده شتر از امیر الحاج
میر چون هفت بیت من خوانده است
ده شتر بارگیر فرموده است
با نه افلاک همبرند مرا
این ده اشتر که میر فرموده است
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱ - در علم و جهل
نسبت از علم گیر خاقانی
که بقا شاخ علم را ثمره است
علوی را که نیست علم علی
نقش سود است هرچه بر شجره است
عالم است از صف عباد الله
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵
گنج دانش توراست خاقانی
کار نادان به آب و رنگ چراست؟
نام شاهی به شیر دادستند
پس حلی بر تن پلنگ چراست؟
هفت اندام ماهی از سیم است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۶
شکر انعام پادشا گفتن
نتوان کان ورای غایتهاست
راه شکرش به پای هرکس نیست
که حدش زان سوی نهایتهاست
گرچه انعام او مرا شکر است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۸ - در طلب جایزه
صاحبا نو به نو تحیت من
پیش قابوس سرفراز فرست
قطعهای کز ثنا طرازیدم
به جهان جوی دین طراز فرست
پیش خوان پایهٔ سلیمانی
[...]