گنجور

 
خاقانی

دارِ عزلت گزید خاقانی

که به از دارِ ملکِ خاقان است

خورش از مشربِ قناعت ساخت

که چو زمزم هم آبِ حیوان است

نبَرَد تا تواند اَندُهِ رزق

کاندُهِ رزق بر جهانبان است

عمر اگر بهرِ رزق موقوف است

رزق موقوف بهرِ فرمان است

نپذیرد ز کس حوالهٔ رزق

که ضمان‌دارِ رزق یزدان است

مور را روزی از سلیمان نیست

که ز روزی‌دهِ سلیمان است

 
 
 
خاقانی

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

عراقی

زان صراحی، که جام رضوان است

باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دعوی عشق کردن آسان است

لیک آن را دلیل و برهان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه