گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۰ - در عذر

 

ای همه سیرت تو هنگ و ثبات

چه کنم بی‌ثبات و بی‌هنگم

گر خطایی برفت بر قلمم

هست از آن شرم چون قلم رنگم

تا نگویی که شعر نیرنگیست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۱

 

لنگ خواهی مرا روا باشد

دل از این من چگونه تنگ کنم

تا ترا من به قلتبانی تو

حاش لله که هیچ ننگ کنم

آن ترا از زن و مرا ز خدا

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۳ - در حسب حال

 

از سخنهای عذب شکر طعم

در دهان زمانه نوش منم

لیکن از رد سمع مستمعان

با زبانی چنین خموش منم

در زوایای رستهٔ معنی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۵ - در اشتیاق

 

به خدایی که در موجودات

جز به امرش نمی‌شود منظوم

که بماندم چو قالبی بی‌روح

تا ز دیدار تو شدم محروم

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۷

 

کارها را طلب مکن غایت

تا نمانی ز کار دل محروم

زیرکان این مثل نکو زده‌اند

طلب‌الغایه ای برادر شوم

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۸

 

به خدایی که قائمست به ذات

نه چو ما بلکه قایم و قیوم

که مرا در فراق خدمت تو

جان ز غم مظلمست و تن مظلوم

باز مرحوم روزگار شدم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۱ - در مدح

 

ای غلامت چو شاد بخت فلک

ما غلامان خاص و عام توایم

تا که در خانهٔ فلک باشیم

همه در خانهٔ غلام توایم

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۶ - شراب خواهد

 

ای ز نور شرابخانهٔ تو

روی آفاق همچو دست کلیم

یک صراحی شراب ناب فرست

باشد آن نزد همت تو سلیم

هست نایاب باده اندر شهر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان

 

روبهی می‌دوید از غم جان

روبه دیگرش بدید چنان

گفت خیرست بازگوی خبر

گفت خر گیر می‌کند سلطان

گفت تو خر نیی چه می‌ترسی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۳ - نصیحت

 

کم عیالی سعادتیست که مرد

نرود جز برای خویش بدان

مرد رد نیز بند تخته و غل

جز عیال گران مدان به جهان

گرچه مردانگی به جهد کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۵ - در مرثیه

 

ای جهانت به مهر دل جویان

آسمان هم در این هوس پویان

مویه‌گر گشته زهرهٔ مطرب

بر جهان و جهانیان مویان

عمر خوش خوی رو ترش کرده

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۷ - در طلب شراب

 

خواجه اسفندیار می‌دانی

که به رنجم ز چرخ رویین تن

من نه سهرابم و ولی با من

رستمی می‌کند مه بهمن

خرد زال را بپرسیدم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۴ - در مدح

 

ای جوان بخت پیر ملت و ملک

صدر دنیا امین دولت و دین

ای چهل سال نام و کنیت تو

بوده نقش نگین دولت و دین

چیست دانی محمد یوسف

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۷ - زین‌الدین عبدالله از استر افتاده و حکیم به عیادت او نرفته بود این قطعه در عذر تقصیر خویش گفته

 

ای بزرگی که از شمایل و قدر

ملک را زینتی و دین را زین

نور رای تو فالق الاصباح

کف و کلک تو مجمع‌البحرین

روزی خلق تو به یوم‌الدین

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۰ - در مدیح

 

به خدایی که ذات لم یزلش

باشد از سر بندگان آگاه

دست صنعتش ز اقتدار نهد

بر سر آفتاب و ماه کلاه

زر فشاند ز صبح هر روزی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۱

 

ز ابتدا کاندر آمدی به عمل

بیش از این بود بارنامه و جاه

کار با آب و گل نبودت بیش

باز خواهی شدن بر آن ناگاه

نه آب و گلی که سلطان راست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۴ - در قناعت و خویشتن‌داری

 

ای به دریای عقل کرده شناه

وز بد و نیک این جهان آگاه

چون کنی طبع پاک خویش پلید

چه کنی روی سرخ خویش سیاه

نان فرو زن به خون دیدهٔ خویش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۵ - مطایبه

 

چند مهتاب بر تو پیماید

این و آن در بهای روی چو ماه

ای دریغ آن بر چو سیم سپید

که فروشی همی به سیم سیاه

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۶ - در مذمت شاعری

 

شعر دور از تو حیض مردانست

بعد پنجاه اگر نبندد به

مرد عاقل به ناخن هذیان

جگر خویش اگر نرندد به

بر سپیدی که جای گریه بود

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۱ - حضور دوستی خواهد

 

ای زمین را ز بهر خدمت تو

آسمان بارها ثنا گفته

وی به الماس خاطر وقاد

در اسرار اختران سفته

ز اعتدال بهار خاطر تو

[...]

انوری
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴